کد خبر: ۱۳۴۴۳
تاریخ انتشار: ۱۰:۰۶ ۰۷ مهر ۱۴۰۰

لب تشنه سیستان، تر نمی‌شود

خشسالی و بی آبی چندین سال است، امان مردم سیستان و بلوچستان را بریده، برخی برای آن برداشت از آب‌های ژرف را راهکار می‌دانند و برخی دیگر می‌گویند باید شاهد مهاجرت‌های گسترده از این استان بود.

بی آبی در سیستان و بلوچستان

جامعه ۲۴ - باد که می‌زند شن‌های کف هیرمند بلند می‌شود، در هم پیچ می‌خورد، خودش را به اولین ستون می‌کوبد، از فاصله بین دو ردیف راهش را باز می‌کند تا از ستون دوم و سوم هم بگذرد، بعد خودش را از پل بالا می‌کشد تا برسد به صورت سالار که با موتور از آنجا رد می‌شود، حسین فامیلی‌اش سالار است، اما وقت معرفی که می‌رسد و اینکه نامش چیست، خنده‌ای می‌زند و می‌گوید سالار! زندگی او هم مثل بقیه روستاییان ساکن حاشیه رودخانه از نرسیدن آب لطمه دیده و زمین‌هایش خشک شده.

سالار معتقد است ادامه این وضع غیرممکن است و باید آبی به زمین‌های تشنه و ترک‌خورده در زابل، زهک، خمک، کهک، دشتک، تاسوکی و... برسد، او می‌گوید مردم چیزی برای خوردن ندارند، پیش‌تر که آب داشتند، زمین‌شان محصول می‌داد، اما حالا تنها چیزی که درو می‌کنند گرد و غباری است که با وزش باد بر سر و صورت‌شان می‌نشیند.

کمی آن سوتر از سالار، جایی که چند خانه کنار هم در حوالی هیرمند قرار گرفته‌اند، قایقی زیر درخت، کنار دیوار پهلو گرفته، اندکی زردی بر جلوی قایق باقی مانده و در ادامه به آبی روشن می‌رسد، رنگ آب هیرمندی که دیگر مدتی است محو شده، میان زرد و آبی، قایق رنگ خاک دارد، انگار رنگ خاکی در حال پیشرفت روی پس‌زمینه آبی است.


بیشتر بخوانید:  وضعیت تالاب‌های ایران نامناسب است


در این باره که از کی زابل خشک و آب در آن کم شد هرکس براساس سن خود سابقه‌ای در ذهن دارد، «کنیز ژولیده» که برای معاینه چشم به مرکز بهداشت روستای «خمک» آمده می‌گوید بی‌آبی قصه امروز و دیروز نیست، ۳۰ سال است آب نداریم، در مقابل «بُرسی» که میانسال است به نظرش می‌آید تا همین ۱۰ سال پیش آب داشتند و بی‌آبی مربوطه به همین یک دهه اخیر است.

شوهر کنیز چند سال پیش ایست قلبی کرده و فوت شده، او هم کشاورز بوده، از این رو با خشکیدن رود، مرده‌ریگی که برای کنیز مانده هیچ نمی‌ارزد و پولی از آن درنمی‌آید. کنیز می‌گوید آب خوردن را هم ندارم، از چاه نیمه قبلا آب که می‌آوردند، خوب بود، اما حالا آب چاه نیمه‌ها هم بو می‌دهد و همین باعث شده آب از زهک و زابل بیاورند و گالنی بفروشند، اما آن‌ها که خرج و دخل‌شان مثل من به هم نمی‌خورد از همین آب چاه نیمه‌ها استفاده می‌کنند. مشکل کنیز تنها آب نیست، انواع و اقسام مشکلات جسمی را هم دارد. نمونه‌اش سنگ کلیه که گاه امانش را می‌برد، این را که می‌گوید نگاهش روی دستش و دارو‌ها سر می‌خورد، در کیسه پلاستیکی انواع قرص قلب و اسپری آسم و... روی هم تلنبار شده. دستم که به نشانه همدردی لحظه‌ای پشتش را لمس می‌کند، از زیر چادر به بافته‌های ریز موهایش می‌رسد که لای انگشت‌ها گیر می‌افتند، می‌گویم موهایت هم که بلند است، کنیز با شرم خنده‌ای می‌کند و همان وقت کسی داد می‌زند، کنیز ژولیده نوبت توست و او برمی‌خیزد.

بُرسی نگاهی به من و کنیز می‌کند و می‌گوید پیر زالی است دیگر! بُرسی از روستای مجاور آمده، می‌گوید روستای ما نوری تا اینجا ۵ کیلومتر بیشتر راه ندارد، او که خبردار شده در طرح «نذر آب» هلال‌احمر معاینه چشم‌پزشکی رایگان هم دارند آمده تا ببیند چه شده چشم‌هایش دیگر فاصله نزدیک را خوب نمی‌بیند.

دکتر برایش عینک نوشته. «بُرسی نغزری» ۲۵ سال است به خانه بخت رفته و از همان زمان تا الان به گفته خودش کرانشی (اجاره‌نشین) است. می‌گوید چهار بچه دارم و به گمانم ۴۸ ساله‌ام، برسی چهار، پنج کلاس سواد دارد، اما بچه‌ها را به مدرسه فرستاده مگر اینکه کارمند شوند و حقوق داشته باشند. دخترش کلاس نهم است و مثل خیلی‌ها با مشکل کلاس آنلاین و گوشی موبایلی که هر دم خراب می‌شود ناچار است درس بخواند. شوهرش هم با خشکسالی به کارگری روی آورده، اما مگر هر روز کسی کارگر لازم دارد، این‌طور است که یک روز خرج خانه می‌رسد و روز دیگر دست‌شان خالی است. تنها نقطه اتکا برای بُرسی یارانه‌هایی است که با آن مخارج این خانه کاهگلی کوچک با خانواده عیالوارش را تامین کند، به هزینه‌های خانه مشکل دارو‌های برسی هم اضافه شده، قند دارد، چربی خون دارد، میگرن دارد، قلبش مشکل دارد، معده‌اش مشکل دارد.

همین چند وقت پیش هم توانسته ۴۵۰ هزار تومان جور کند مگر موبایل دخترش که برای مهر آماده شود که باز نشده. حمزه ۸۰ ساله دیگر مراجعه‌کننده طرح هلال‌احمر از ساعت ۷ صبح در صف چشم‌پزشکی برای معاینه آب مروارید چشمش حاضر شده. او بی‌آبی و خشکسالی را موضوعی ۲۰ ساله می‌داند. حمزه هم کشاورز بوده و ۱۰ هکتار زمین داشته که الان آب ندارد، مدتی دولتی‌ها برایش آبیاری قطره‌ای راه انداختند که با این خشکسالی گسترده همان قطره آب هم به زمین‌هایش نرسید و حالا زمین کاملا خشک شده است.

به نظر او مشکل بی‌آبی به ندادن حقابه از هیرمند برمی‌گردد و همین باعث شده او نه بتواند محصولی بکارد و نه توان مالی داشته باشد آب برای خانواده بخرد. حمزه یک زن دارد و ۱۳ فرزند، در حال حاضر ۱۲ نفر در یک خانه با هم زندگی می‌کنند و مخارج زندگی‌شان از یارانه تامین می‌شود، حمزه منتظر است باران بیاید مگر سیل هم با آن از راه برسد و هامون پرآب شود و برای اندک‌زمانی آب داشته باشند.

برای رفع مشکل کم‌آبی در سیستان‌وبلوچستان نسخه‌ای که پیچیده شده بهره‌گیری از آب ژرف است، همان راهکاری که در استان‌های مرکزی هم به کار رفته، با این حال حیدر گنبدی ۴۵ ساله دیپلمه از اهالی روستای «خمک» معتقد است اگر سیستانی‌ها آب ژرف را هم از دست بدهند دیگر چیزی نخواهند داشت. او خواستار آن است آب از افغانستان به سیستان برسد، چون اگر سفره‌های آب زیرزمینی‌شان خالی شود و آب ژرف را هم نداشته باشند به صفر خواهند رسید.

حیدر اطلاعاتش درباره آب زیرزمینی و تبعات آب ژرف را از شبکه‌های اجتماعی دریافت کرده و برداشت از این منابع را تنها برای آب آشامیدنی مجاز می‌داند.

جلالی معلم نهضت سوادآموزی در زهک هم با حیدر هم‌عقیده است، او هم می‌گوید بهتر است آب از افغانستان بیاید به جای اینکه از دل زمین کشیده شود، این معلم هم نگران کم‌شدن آب سفره‌های زیرزمینی است علاوه بر اینکه تجربه به او نشان داده آبی که برای کشاورزی استفاده می‌شود بهتر است از رودخانه باشد تا چاه، چون محصولات، بهتر بار می‌آیند.

مرد بلوچ روستای کهک که نمی‌خواهد از او نامی برده شود خلاف این دو نفر معتقد است بهتر است آب از زمین کشیده شود، چون افغانستان باز ممکن است آب را قطع کند، او چشمش به آسمان است و اینکه خداوند رحمتی عطا کرده و باران به مردم این منطقه برساند. او در عین حال می‌گوید ما حقابه‌ای داریم که حق چندین ساله ملت ایران است و دولت آنچه تصمیم بگیرد خوب است.

زمانی که از حق چندین‌ساله صحبت می‌کنیم منظور حقی نیست که عمر آن به ۱۰ سال حمزه، ۲۰ سال برسی یا ۳۰ سال کنیز برسد از نیمه‌های قرن نوزدهم، همان وقت که خطی بین ایران و افغانستان کشیده شد مساله حق بر آب هم پیش آمد و دو کشور در این ۱۶۴ سال بار‌ها در این زمینه مذاکره کرده‌اند، از همان زمان تاکنون مردم بار‌ها با مشکل کم‌آبی مواجه شدند و در مواردی مهاجرت‌های گسترده شکل گرفت، نمونه‌اش در سال ۱۳۳۴ که جمع بزرگی از زابل به سمت افغانستان و گروهی گرگان و شهر‌های اطراف آن کوچ کردند و اقلیت زابلی را در آنجا شکل دادند که همچنان هم ساکن این منطقه‌اند.

در آن سال عده‌ای از سرداران و سران ایلات سیستان و عمده مالکان در تلگرافخانه تحصن کرده و خطاب به نخست‌وزیر وقت نوشتند «اگر در مرکز، عملی مقدور نیست، برای احقاق حق خود و کشیدن سد‌های افغانستان ما اهالی سیستان شخصا اقدام نماییم.»

آن‌ها همچنین عنوان کردند «مهاجرت اهالی شدت یافته که هر تعداد کامیون به زابل می‌رسد و مهاجرین را حرکت می‌دهد. بیست‌وچهار کامیون دیگر پیش‌فروش شده که به زابل بیاید و مهاجرین را از سیستان منتقل نماید. استدعای توجه عاجل را دارد و این‌ها کسانی هستند که به داخل مهاجرت می‌نمایند، اما عده‌ای که به کشور افغانستان فرار می‌کنند، خیلی بیشتر از اینهاست و اگر قریبا فکری نشود، سیستان خالی از سکنه خواهد شد. آب رودخانه هیرمند ساعت به ساعت رو به کاهش می‌رود. مقدار آبی که قبلا طرف ایران می‌آید، مختصر زه‌آب گندیده سبز رنگ بیش نیست که برای مصرف یک بخش هم کافی نیست.»

سروش طالبی کارشناس مسائل آب معتقد است ما باید کم‌آبی را به عنوان واقعیت استان سیستان‌وبلوچستان بپذیریم و بیهوده مردم را در این باره معطل نکنیم. پذیرش این واقعیت به ما کمک می‌کند به فکر معیشت‌های جایگزین افتاده یا ناچار شویم مهاجرت مردم از این منطقه را شاهد باشیم. به گفته این کارشناس برداشت آب‌های ژرف درنهایت کمکی به این منطقه نخواهد کرد زیرا از این منابع با هزینه زیاد میزان اندکی آب برداشت می‌شود. به گفته این کارشناس در این استان برای شرب ۴۰ تا ۵۰ میلیون متر مکعب آب نیاز است در حالی که طرح‌های جدید کشاورزی که نیاز به ۴۰۰ میلیون متر مکعب آب یعنی ۱۰ برابر آب شرب نیاز دارد در همین استان راه‌اندازی می‌شود. چنین فعالیت‌هایی نشان می‌دهد سیاست‌ها در این استان هماهنگ نیست، از یک طرف می‌گوییم مردم آب شرب ندارند و از طرف دیگر کشاورزی را توسعه می‌دهیم.

این درحالی است که اگر اولویت را روی آب شرب بگذاریم قادریم این آب را برای مردم تامین کنیم و در کنار آن با افغانستان بر سر حقابه‌مان مذاکره داشته باشیم. طالبی معتقد است شرایط در سیستان و هامون به گذشته بازنمی‌گردد و تنها باید بحران را در این منطقه مدیریت کرد.

هنگامی که سروش طالبی این گفته‌ها را بیان می‌کند در سیستان باد‌های ۱۲۰ روزه همچنان در حال وزیدن هستند، باد‌هایی که خاک را حتی از تپه‌های مالچ‌پاشی‌شده لب مرز بلند کرده و باعث می‌شوند هر حرکت با دشواری در روستا‌های منطقه همراه شود، مریم را در کوچه‌ای در روستا می‌بینیم، او متولد ۱۳۶۶ است با دو دختر دو قلو ۱۰ ساله که می‌خواهند معلم شوند، اما اینکه معلم چه باشند برای‌شان مهم نیست، مریم تنها می‌خواهد دختران کارمند شوند مگر سرنوشت‌شان بهتر از او باشد. او می‌خواهد مسوولان حواس‌شان به سیستان باشد، به روستای آن‌ها که نخل‌هایش زیر فشار این‌همه خست آسمان و زمین فروافتاده‌اند. این درحالی است که کسانی مانند سروش طالبی معتقدند باید آب پاکی را روی دست مردم ریخت و واقعیت را به آن‌ها نمایاند و گفت سیستان، دیگر به گذشته بازنمی‌گردد.

برچسب
دیدگاه کاربران
آخرین اخبار
پربحث ترین
پربازدید ترین
آخرین اخبار