
قصه دردناک خواربار دزدی مرد تنبل
من با خانواده ام به فروشگاه می رفتم و هرچه مانند ماست، حبوبات و لوازم خوردنی که لازم را داشتیم می دزدیم.
جامعه ۲۴ - من سارق نیستم و تاکنون هیچ گاه دست به سرقت نزده ام، اما اکنون فروشنده عینکهای گران قیمت به من تهمت میزند که یک عدد عینک ۵ میلیون تومانی را از فروشگاهش به سرقت برده ام در حالی که من به همراه همسر و دو فرزند کوچکم وارد مغازه شدیم تا ...
اینها بخشی از اظهارات مرد ۳۰ سالهای است که در پی شکایت یکی از کسبه مشهد توسط نیروهای گشت کلانتری سپاد مشهد دستگیر و به همراه اعضای خانوادهاش به کلانتری هدایت شده بود.
این جوان که ابتدا هرگونه ارتکاب جرمی را انکار میکرد وقتی با تصاویر دوربینهای مدار بسته رو به رو شد که چگونه از فرزندان خردسالش برای دستبرد به اموال مغازهها استفاده میکند سرش را پایین انداخت و درحالی به سرقت عینک چند میلیونی اعتراف کرد که شاکیان دیگری نیز تصاویری از سرقتهای خانوادگی او را روی میز افسر تجسس گذاشتند.
این متهم که راه گریزی برای پنهان کردن حقیقت نداشت پس از اعتراف صریح به جرایم خود درباره چگونگی ماجرا به ماموران کلانتری سپاد مشهد گفت: قبول دارم که این سرقتها را من با سوء استفاده از کودکانم انجام داده ام، اما اشتباه کرده ام، چون بیکار بودم و باید هزینههای زندگی ام را میپرداختم این بود که به فکر سرقت خانوادگی افتادم تا کسی به من مشکوک نشود به همین دلیل همسرم را نیز مجبور کردم تا در سرقتها با من همکاری کند.
زمانی که به همراه همسر و دو فرزند ۶ و ۹ ساله ام وارد خواربار فروشیها میشدیم همه چیز عادی جلوه میکرد و فروشنده به من مشکوک نمیشد که قصد سرقت دارم در این هنگام من حواس فروشنده را پرت میکردم و سپس آن چه را نیاز داشتیم مانند حبوبات، لبنیات و خواربار به فرزندانم نشان میدادم و آنها نیز با کمک همسرم مواد غذایی را زیر لباس هایشان پنهان میکردند و بعد هم به آرامی از فروشگاه خارج میشدیم.
بیشتر بخوانید: سرقت عجیب از خودروها با تیرکمان
یک روز قیمت چند میلیونی یک عدد عینک مارک دار را در یک عینک فروشی دیدم و درحالی که خیلی وسوسه شده بودم تصمیم به سرقت آن گرفتم سپس با شگرد همیشگی وارد فروشگاه شدیم و من عینک را با شیوه خاصی به دست پسرم رساندم و او هم آن را زیر پیراهنش مخفی کرد.
غافل از این که دوربینهای مداربسته فروشگاه به طور واضح صحنه سرقت را ضبط کرده اند هنوز از فروشگاه خارج نشده بودیم که فروشنده با پلیس ۱۱۰ تماس گرفت و نیروهای گشت ما را به کلانتری انتقال دادند. حالا در حالی از کرده خودم پشیمانم که شاکیان دیگر هم متوجه دستگیری من شده اند و تصاویر دیگری از صحنههای سرقت من و خانواده ام را به ماموران انتظامی ارائه داده اند درحالی که خانواده ام به اجبار با من همکاری میکردند.
در همین حال همسر ۲۵ ساله متهم نیز به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری گفت: کودک خردسالی بودم که مادرم در یک حادثه ناگهانی فوت کرد و من نزد مادربزرگم رفتم چرا که پدرم در مدت کوتاهی بعد از مرگ مادرم ازدواج کرده بود و نامادری ام حاضر نمیشد از من نگهداری کند، اما حدود ۱۰ سال قبل مادربزرگم نیز جان سپرد و من به ناچار به خانه پدرم رفتم، ولی نامادری ام مرا به خانه راه نداد و من بالاخره به عمه ام پناه بردم و برای تامین هزینههای زندگی ام در بیرون از منزل کار میکردم.
در همین روزها جوانی در خیابان به من ابراز علاقه کرد و من هم بدون هیچ گونه تحقیقات یا خواستهای با او ازدواج کردم اگرچه در مدت کوتاهی متوجه شدم همسرم بیماری روحی و روانی دارد، اما چارهای جز ادامه زندگی با او را نداشتم. با وجود این همسرم مردی بسیار تنبل بود و هیچ گاه برای پیدا کردن شغلی تلاش نمیکرد.
در این شرایط مجبور بودم برای تامین مخارج زندگی در خانههای مردم کار کنم در حالی که سومین فرزندم را باردار بودم، اما درآمد اندک من کفاف هزینههای زندگی را نمیداد. به همین دلیل همسرم من و فرزندانم را مجبور میکرد تا در سرقت از فروشگاههای بزرگ با او همکاری کنیم.