
پایان قصه «آرمان»/ روایت دست اول از لحظه قصاص
آرمان پاهایش می لرزید و التماس می کرد اما دیگر فایده ای نداشت.
جامعه ۲۴ - به آخر ماجرا رسیدیم؛ به ته قصه آرمان عبدالعالی که سرانجام پس از گذشت هشت سال به ایستگاه آخر زندگی خود رسید.
متهم به قتل ۲۵سالهای که در ماههای اخیر برای اجرای حکم چند بار تا یک قدمی چوبه دار رفت اما هربار و به دلایلی قصاص او به تعویق افتاد. صبح دیروز چهارشنبه سوم آذر بالاخره حکم اعدام آرمان در زندان رجایی شهر کرج اجرا شد و راز سر به مهر جسد مفقود شده غزاله برای همیشه مخفی ماند.
ماجرای پرونده غزاله و آرمان به هشت سال پیش برمیگردد، به زمانیکه غزاله ۱۹ساله همراه با پدر و مادرش به ترکیه رفتند و او با آرمان ۱۷ساله آشنا شد. عشق بین دو نوجوان جرقه زد و ارتباطشان حتی پس از بازگشت به ایران نیز ادامه پیدا کرد. رابطه آن دو زمانی تیره شد که غزاله به آرمان گفت میخواهد برای ادامه تحصیل به کشور دیگری برود اما آرمان مخالف بود.آرمان با غزاله تماسگرفت و از او خواست به خانهشان برود و با هم صحبت کنند. دوشنبه ۱۲اسفند۹۲ آخرین باری بود که مادر، چهره دردانهاش را میدید.
مرگ پشت در وقتی به خانه آرمان رسید، با هم جرو بحث کردند اما غزاله مصمم به رفتن بود. آرمان وقتی دید غزاله حاضر نیست از تصمیمش کوتاه بیاید، او را به قتل رساند و سپس جسدش را درون یک چمدان قرار داد و داخل سطل زباله مکانیزه انداخت.
دل مادر غزاله مثل سیر و سرکه میجوشید. مادر، نیامدن غزاله به خانه را به پدر اطلاع داد و هر دو به پلیس مراجعه کردند. پلیس نیزپس از چند روز و با ردیابی آنتن تلفن همراه غزاله، جای او را در خانه آرمان پیدا کرد.
بیشتر بخوانید: قاتلانی که هم سرنوشت آرمان عبدالعالی بودند
آرمان به عنوان تنها مظنون ماجرا دستگیر شد. او ابتدا زیر بار گم شدن غزاله نرفت اما پس از مدتی به قتل غزاله اعتراف کرد. او پس از اعتراف به قتل، بارها اعترافات خود را تغییر داد. یکبارگفت غزاله را هل دادم و وقتی دیدم دیگر نفس نمیکشد، از ترسم جسدش را در یک چمدان گذاشتم و در سطل زباله خیابان انداختم.
بار دیگر ادعا کرد او غزاله را نکشته و سقوطش از پلهها باعث مرگش شده است. با وجود این، در دادگاه به قصاص محکوم شد و حکم به تایید دیوان عالی کشور هم رسید.
باید اعدام شود اما بهتر است ببخشند
پس از صدور حکم، پرونده علنی شد و بسیاری از مردم در جریان آن قرار گرفتند. مادر غزاله گفت والدین آرمان در این سالها حتی یکبار هم برای تسلی دادن به خانه او مراجعه نکردهاند. پدر و مادر آرمان نیز گفتند آرمان از کاری که انجام داده، پشیمان است و از والدین غزاله درخواست بخشش کردند.
جامعه دو گروه شده بود؛ گروهی موافق اجرای اعدام بودند اما گروه دیگر بخشش میخواستند. تعدادی از فعالان مدنی و اجتماعی، گروههای هنری، هیات صلح و سازش زندان و بسیاری افراد دیگر بارها از خانواده غزاله درخواست بخشش کردند. در ماههای اخیر پرونده آرمان به یکی از پربحثترین موضوعات شبکههای مجازی تبدیل شده بود.هر بار که آرمان به قرنطینه میرفت، دوباره آتش به پا میشد و والدین غزاله و آرمان از طریق رسانهها به آن واکنش نشان میدادند. آرمان در ماههای اخیر پنج بار به قرنطینه رفت تا حکم اعدامش اجرا شود اما هر بار در دقیقه۹۰ لغو میشد.
ماجرای او همینطور ادامه داشت تا آذرماه امسال. یک روز از شروع آذرماه امسال گذشته بود که دوباره خبر آمد قرار است صبح چهارشنبه سوم آذر اعدام شود؛ خبری که البته باز هم خیلیها جدی نگرفتند.
شب اعدام آرمان چه گذشت؟
شهر در خواب شبانه بود اما زیر پوست آن اتفاقات زیادی جریان داشت و خبر اصلی هم در زندان رجایی شهر کرج بود. ساعت۲۳، جنبوجوش عجیبی در میان مسؤولان زندان دیده میشد. با خانوادههای آرمان و غزاله تماس گرفتند و گفتند به زندان بیایند.
والدین آرمان برای آخرین خداحافظی و والدین غزاله نیز برای اجرای حکم. والدینآرمان پس از آخرین دیدار با او گفتند:« قرار نبود آرمان این هفته پای چوبه دار برود. قبل از اجرای حکم، اولیای دم را دیدیم و به پای آنها افتادیم و التماسکردیم آرمان را ببخشند که فایدهای نداشت.»
کمی بعد، خانوادهها همراه با قاضی محمد شهریاری، سرپرست دادسرای جنایی و کمیته صلح و سازش همراه وارد اتاقی شدند و دور میز نشستند. نگاههای حیران حاضران در حال رد و بدل شدن بود. طی این هشت سال، بیش از ۲۰ بار جلسه صلح و سازش برگزار شده اما بینتیجه بود. مادر آرمان با استرس زیادی کتاب قرآن را در دستش فشار میداد.قاضی شهریاری و کمیته صلح و سازش میخواستند آخرین تلاشهایشان را هم بکنند.
قاضی شهریاریگفت:« در این سالها، خانوادهها و تعداد زیادی از چهرههای فرهنگی و اجتماعی، مستقیم و غیرمستقیم برای گذشت خانواده شکور از حق قانونی خود، وساطت کردند و قوه قضاییه هم در این خصوص تلاشهای زیادی داشته است. در پروندههای قتل باید تقاضاها بررسی شود تا اگر شبههای وجود دارد، برطرف شود که چند بار مواردی مطرح شد که مورد بررسی قضات قرار گرفت.» او در حالیکه نگاهش به خانواده غزاله بود، ادامه داد:« خواسته خانواده غزاله پیدا شدن جسد بود، درحالی که جسد در سطل زبالهای رها شده بود. در روند این پرونده، صحبتهای زیادی با شما کردیم و حالا تصمیمگیرنده شما هستید اما تجربه نشان داده بهتر است خانواده در آرامش تصمیم بگیرد. ما نمیخواهیم حقتان را از شما بگیریم، زیرا اجرای قصاص حق طبیعی و قانونی شماست اما میخواهیم دقیقتر فکرکنید. حتی میتوانید شرط بگذارید آرمان و خانوادهاش از تهران بروند یا خیریهای، مدرسهای یا بیمارستانی به نام غزاله احداثکنند.»
پس از پایان صحبتهای شهریاری، پدر غزاله گفت:« اگر این قتل ناشی از یک اتفاق یا حادثه بود به همان قرآن قسم که میبخشیدم اما این موضوع حاصل یک اتفاق نبوده است.»
پدر آرمان که چشم به خانواده غزاله داشت، گفت:« میدانیم این حق شماست. ما هربار در زندگی به مشکلی برمیخوریم به رحمت خدا دل میبندیم.» حرف پدر آرمان که تمام شد، به پسرش در جلسه نگاهی کرد و با لحن سرزنشآمیزی گفت:« هفت سال است به خاطر اشتباهت، دو خانواده نابود شدهاند. ما چه زمانی به تو یاد دادیم چنین کاری انجام دهی؟»
نگاه سردی که میان خانوادهها وجود داشت، حس و حال خوبی به قاضی شهریاری نمیداد.
او دوبارهگفت:« تا زمان انجام فریضه نماز صبح، در حیاط زندان با آرامش با یکدیگر صحبت کنید، شاید نتیجه خوبی حاصل شد.»
خانواده غزاله سکوت اختیار کردند. پدر و مادر آرمان هنوز هم باور نداشتند قرار است حکم اعدام اجرا شود. توانایی ورود به محوطه اجرای حکم را نداشتند. لحظات پرالتهابی بود. مسوولان زندان به خانواده غزاله گفتند آرمان در این سالها آرام و بیحاشیه بوده و میتوان به او فرصت بخشش داد. دقایق بهسرعت در حال سپری شدن بود و چیزی به زمان اجرای حکم نمانده بود. دو خادم امامرضا(ع) در حالیکه پرچمهای متبرک در دست داشتند، جلو آمدند و سعی کردند رضایت والدین غزاله را بگیرند اما موفق نشدند.
همه صحبتها شده بود و پدر و مادر غزاله هم آخرین حرفهایشان را زده بودند. آرمان با پاهایی لرزان در حالیکه چشمانش از یک سو به چهره والدینش و از سوی دیگر به دهان والدین غزاله دوخته شده بود به محوطه اجرای حکم رفت که جز او چند اعدامی دیگر هم منتظر بودند. آرمان ناباورانه اطرافش را نگاه میکرد. جز والدین غزاله، خاله و پسرخالهاش هم آمده بودند.
زانوهای آرمان میلرزید و چیزی نمانده بود روی زمین بیفتد. با همان حال روی سکو رفت و ماموران، طناب دار را دور گردنش انداختند. همه چیز رنگ واقعیت به خود گرفته بود. آرمان باز هم از والدین غزاله خواست او را ببخشند اما آنها قصاص میخواستند. همه چیز برای کشیدن اهرم آماده بود.
والدین غزاله حاضر به اجرای حکم نبودند و از دیگران خواستند اهرم را بکشد. یک نفر اهرم را کشید و برگ آخر زندگی آرمان رقم خورد. در میان آن همه التهاب، سه اعدامی موفق شدند مهلت دوباره برای زندگی بگیرند.