حوادث جنایی
کد خبر: ۲۱۰۵۵
تاریخ انتشار: ۰۸:۲۸ ۱۵ آذر ۱۴۰۰

نجات معجزه آسای خاله و خواهرزاده در شب بارانی

مرد ۴۱ ساله وقتی در خیابان متوجه شد زن جوان و دختری ۱۳ ساله داخل نهر آب افتاده‌اند، در اقدامی فداکارانه آن‌ها را نجات داد.

نجات از جوی آب

جامعه ۲۴ شامگاه پنجشنبه یازدهم آذر امسال، هوای پایتخت سرد و بارانی شده و شدت باران به حدی بود که باعث شد تا جوی آب در خیابان شیخ‌بهایی تهران سر ریز شود و دختر نوجوانی را تا یک قدمی مرگ پیش ببرد.

مهندس مهدی میرزاپور، شهردار منطقه سه ناحیه یک تهران در این‌باره گفت: «ساعت ۲۰و ۱۵ دقیقه پنجشنبه در حوالی شیخ‌بهایی مشاهده کردیم، یک خودروی سراتو در کنار جوی آب متوقف شده و زن جوانی فریاد می‌زند که خواهرزاده‌ام داخل جوی آب افتاده است. سریع به آتش‌نشانی و اورژانس اطلاع دادیم و در همین موقع مردی فداکار وارد عمل شد، اول زن جوان و بعد خواهرزاده نوجوان او را از مرگ نجات داد.»

پدر دختر نوجوان نجات‌یافته از مرگ در این‌باره گفت: آن شب دخترم برای خرید از خانه بیرون رفته بود که به دلیل شکستگی لبه جدول تعادلش را از دست داده و داخل جوی آب افتاد. فکر می‌کنم جوی آب بیش از ۳۰۰ متر دخترم را باخودش برده بود که مرد رهگذری او را نجات داد. دخترم مصدوم‌شده و هنوز در بیمارستان است.

مرد فداکار مثل معجره‌ای دخترم را نجات داد. اصغر فرخی ۴۱ ساله با از جان گذشتگی خود، دختر نوجوان را از مرگ نجات داد. او درباره حادثه می‌گوید: «متاهلم و زندگی و کارم در شهرستان میانه است. چند روزی قبل برای خرید وسایل کسب و کارم به تهران آمده و در خانه خواهرم در محله شیخ‌بهایی مهمان بودم. آن شب راهی رستوران شده بودیم که در ابتدای خیابان حاضری متوجه سقوط زن و دختر نوجوانی به داخل جوی آب شدم. سریع به داخل جوی رفته و ابتدا زن جوان را نجات داده و بعد دنبال دختر نوجوان رفتم، اما پیدایش نکردم.


بیشتر بخوانید: شلاق به خاطر آزار دختر ۱۹ ساله در خانه ویلایی


از آب خارج شده و در کنار جوی می‌دویدم و زیر پل‌ها را جست‌وجو می‌کردم. سه متر مانده به کانال آب ملاصدرا، دختر نوجوان را پیدا کردم، به داخل آب رفته و او را بیرون کشیدم. ترسیده بود و می‌گفت شما کی هستید؟ گفتم عمویت هستم که جواب داد شما عمویم نیستید و غریبه‌اید. آرنج، صورت و بدنش آسیب دیده بود و درد می‌کشید. او را تحویل خاله‌اش دادم و به بیمارستان انتقال یافت.

به‌زودی به دیدن دختر نوجوان می‌روم و یک عینک غواصی برایش هدیه می‌برم.

دیدگاه کاربران