
منصور زنش را مجبور می کرد مواد حمل کند
با همسرم یک هفته بعد از آشنایی خیابانی ازدواج کردم، اما زمانی فهمیدم او یک قاچاقچی حرفهای و سابقه دار است که دیگر دیر شده بود و او مرا با کتک کاری مجبور میکرد مواد بفروشم.
جامعه ۲۴- اینها بخشی از اظهارات زن ۲۰ سالهای است که به همراه همسر ۳۳ ساله اش به اتهام توزیع مواد مخدر صنعتی دستگیر شده بود. این زن جوان درحالی که ادعا میکرد به اجبار همسرش به توزیع مواد مخدر میپرداخت درباره داستان زندگی اش به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری نجفی مشهد گفت: در کلاس دوم دبستان درس میخواندم که یک روز وقتی از مدرسه به خانه آمدم هیاهویی در منزل ما به پا بود. همه لباس سیاه به تن داشتند و مادرم بر سرو صورتش میکوبید. تازه فهمیدم پدر بیمارم فوت کرده است.
من هم مانند دیگران اشک میریختم، اما نمیدانستم این حادثه مسیر زندگی ام را عوض میکند چرا که پدرم یک کارگر ساده کوره آجرپزی بود و اوضاع مالی خوبی نداشت. از سوی دیگر نیز همه درآمد و پس اندازش را برای درمان بیماری سرطان هزینه کرده بود.
با این حال برادرانم هزینههای زندگی ما را به عهده گرفتند و یکی از خواهرانم ازدواج کرد. هنوز سالگرد پدرم نشده بود که مادرم به عقد موقت مرد دیگری درآمد و به دنبال سرنوشت خودش رفت. من هم در حالی در خانه خواهر و برادرانم زندگی میکردم که میدانستم آنها برای تامین مخارج روزانه خودشان با مشکلات حادی روبه رو هستند و من از این که سربار آنها بودم زجر میکشیدم.
روزها به همین ترتیب میگذشت تا این که یک سال قبل روزی در خیابان نگاهم با نگاههای جوانی تلاقی کرد که به درخت حاشیه خیابان تکیه داده بود. همین نگاه به لبخندی خیابانی انجامید و شماره تلفنی بین ما رد و بدل شد.
از همان روز به بعد قرار و مدارهای پنهانی من و منصور آغاز شد و ما در طول یک هفته چندین بار همدیگر را ملاقات کردیم و قرار ازدواج گذاشتیم، اما خواهر و برادرانم با دیدن چهره آشفته و رفتارهای پرخاشگرانه منصور به شدت با ازدواج مان مخالفت کردند.
با این حال من که از این تنهایی خسته شده بودم و خودم را موجودی سربار میدانستم بدون توجه به خواستهها و نصیحتهای اطرافیانم دست منصور را گرفتم و به عقد او درآمدم، اما هنوز یک ماه از ثبت ازدواج مان نگذشته بود که فهمیدم چه اشتباه بزرگی مرتکب شده ام.
همسرم مردی سابقه دار و توزیع کننده مواد مخدر بود که بیشتر از چند ماه از آزادی اش نمیگذشت. دنیا روی سرم خراب شد، اما نمیتوانستم در این باره چیزی به اطرافیانم بگویم چرا که من به خواست خودم در این منجلاب وحشتناک افتاده بودم
ابتدا تصمیم به طلاق گرفتم، ولی خیلی زود فهمیدم یک ماهه باردار هستم و از تصمیم خودم منصرف شدم. از سوی دیگر منصور نه تنها به مواد مخدر صنعتی اعتیاد داشت بلکه یکی از عاملان توزیع شیشه و کریستال در پارکها بود. او که میدانست من چارهای جز سکوت ندارم مجبورم میکرد برای حمل مواد مخدر به او کمک کنم چرا که مدعی بود اگر یک زن همراهش باشد ماموران به او مشکوک نمیشوند.
من هم اگر خواستهاش را برآورده نمیکردم زیر مشت و لگد قرار میگرفتم و به شدت کتک میخوردم. در این شرایط هنگامی که به همراه همسرم مشغول توزیع مواد مخدر بودیم، ناگهان در محاصره پلیس قرار گرفتیم و دستگیر شدیم. حالا هم نمیدانم سرنوشت من و فرزند به دنیا نیامده ام چه خواهد شد.
گ