دانشگاهِ بیجامعه
*نویسنده: مهدی سلیمانیه
جامعه ۲۴- دهههاست که سیستم رسمی، «تیپهای گِرد» تولید میکند: گِرد، یعنی به هیچجا «گیر» نکنند. هیچچیز و هیچکس را «نخکش» نکنند. کسانی که سُر میخورند و بالا میروند.
فارغ از استثناها، در دانشگاه، چه کسانی به عنوان هیأت علمی جذب میشوند؟ غالباً کسانی که در طول دوران تحصیلشان در دانشگاه، فعالیت دانشجوی صنفی، علمی، مطبوعاتی یا جمعی نداشتهاند، آسته رفته و آسته آمدهاند که هیچ گربهای شاخشان نزند. تیپهای چرتکهبهدست که تمام قواعد مصاحبه و رزومه و استخدام را از بر هستند.
غالباً – باز از استثناءها بگذریم- غالباً چه تیپ مدرسان دانشگاهی در علومانسانی راحتتر ارتقاء پیدا میکنند و به وضعیت رسمی تبدیل وضعیت میشوند؟ چه مدرسانی در دانشگاه مدارج ترقی را یکی یکی و دو تا دو تا طی میکنند؟ غالباً مدرسانی که نه با درد جامعه و مردم خیابان کار دارند، نه جز پروژه گرفتن از این نهاد و آن سازمان و مقالات علمی پژوهشی تلنبار کردن و پرونده ارتقاء را تکمیلتر کردن دغدغهای.
غالباً همین جنس کارمندان، همین جنس مدیران، همین جنس حوزویان.. برای «گِرد نبودن»، باید هزینه داد و جواب پس داد؛ و چه خوب گفته بود که: پناه بر خداوند از علمِ بیفایده! [۱]رضا امیدی، اما از آن استثناءهای این قاعده بودهاست: از آن اساتیدی که علم برایشان، ابزار بیان دردهای جامعه بودهاست. از آن دسته پژوهشگرهای کاردانی که اعداد و ارقام بودجه و اقتصاد، برایشان ابزارِ بازیِ بیمعنایی نیست؛ اعداد و آمارها، برای امیدی و معدود چهرههایی، چون او، به نبض حال جامعهاند.
او از آن تیپهای «کارشناس- استاد»ی است که پرورشیافته سنت کارشناسی «سازمان برنامه و بودجه» است. همان سنتی که در حدود هشتاد سال گذشته، متخصصانی را تربیت کرده که توانستهاند در موقعیتهای مختلف، ایران و مردماناش را از خطرات پیدا و پنهان برهانند. تیپی از کارشناسان متخصص که نمونههای کمیاب علم انسانی در خدمت جامعه بودهاند.
تمرکز امیدی بر پیامدهای مهلک نابرابری روزافزون در آموزش عمومی، در دانشگاه، در حوزه سلامت و پزشکی، از جمله امضاهای خاص او و معدود چهرههایی، چون اوست. او نه با شعار، که با پژوهشهای روشمند و دقیق نشان دادهاست که چگونه روز به روز دانشگاههای دولتی و ردهی اول کشور در انحصار پولدارترها و فارغالتحصیلان مدارس پولی درمیآید. او با پژوهشهایش نشان میدهد که چطور دست کودک خانواده کارگر و کارمند و غیرتهرانی و غیرکلانشهرنشین از آموزش عمومی و مدارس با کیفیت کوتاهتر شده است.
او با پژوهشهایش نشان دادهاست که چطور حتی «سلامت» و زندهماندن، در حال تبدیل شدن به کالایی است که روز به روز دست غالب اقشار جامعه از آن کوتاهتر میشود. در پژوهشهای امیدی است که با عدد و رقم و تحلیل علمی دقیق میبینیم که چطور اسطورهی الگوی غربی بازار آزاد و جامعه رها شده به حال خود و دولت بیمسئولیت، وجود خارجی ندارد.
تصویری پرطرفداری که بسیاری از مدیران و دولتهای مختلف فارغ از گرایشهای سیاسیشان و حتی بخشهای قابل توجهی از حاکمیت، برای فرار از مسوولیتشان در مورد نیازهای اساسی جامعه، چون تأمین تغذیه، آموزش و سلامت، به آن دامن زدهاند. او نشان داده که این «جامعهی کاملاً رها شده» و روز به روز نابرابرتر و جنگ علیه همه علیه همه، در هیچکجای همان «غرب» و «خارج» مد نظر مدعیاناش وجود ندارد و در به اصطلاح «آزادترین» (بخوانیم «رهاشدهترین») انواع اقتصاد و مدیریت جامعه، حاکمیتها وظایف جدی در قبال جامعه دارند که باید آن را ادا کنند.
در چنین شرایطی، اخراج رضا امیدی، از دانشگاه، در واقع تخریب آخرین پلهای ارتباطی مهم جامعه به دانشگاه است. پس از امیدیها، صدای جامعه در دانشگاه کمتر و کمتر شنیده خواهد شد. دانشگاه و علومانسانی و اجتماعی که صدای جامعه در آن به گوش نرسد، به کار جامعه هم نخواهد آمد. دانشگاه و علم انسانی و اجتماعی که فایدهای برای جامعه و یافتن درمان دردهای اینجا و اکنونش نداشتهباشد، دیر یا زود متروکه خواهد شد. گرچه، علم انسانی و علوم اجتماعی رهاییبخش و انتقادی، به پایان نمیرسد. تجربهی هشتاد سالهی علوم اجتماعی در ایران نشان داده که این علوم و آن بخش دردمندِ جامعهمحور، راهی دیگر و جایی دیگر برای خود خواهند ساخت. جایی شاید نه در دانشگاه، اما در قلبِ – دردهای – جامعه.
امید که رضا امیدیها، در دانشگاه و علوم اجتماعی ایران بمانند تا دانشگاه، همچنان مامن دردهای مردم بماند: جایی برای تولید علم انسانی سودمند.
________________________
[۱]جملهای منسوب به پیامبر اسلام: «و پناه میبرم به خداوند از علمی که به کاری نیاید» (وأعوذ بک من علم لا ینفع)