
درخواست طلاق شراره از شوهر میلیاردر خسیس
با آن که خیلی از اطرافیان و بستگانم حسرت زندگی مرا میخورند که در رفاه و آسایش و در کنار مردی مهربان و خوش اخلاق زندگی میکنم، اما من فقط به خاطر یک خصوصیت اخلاقی همسرم به مرز جنون رسیده ام و قصد دارم بعد از ۳۰ سال زندگی مشترک از او طلاق بگیرم.
جامعه ۲۴- زن ۵۰ ساله به نام شراره که سفره درد دل هایش را در اتاق مشاوره و مددکاری اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گشوده بود، درباره سرگذشت خود به کارشناس اجتماعی کلانتری گفت: ۲۰ ساله بودم که با «فرهاد» ازدواج کردم.
او سه سال از من بزرگتر بود و کنار پدرش به تجارت میپرداخت. بعد از ازدواج فرهاد به طور مستقل وارد بازار صادرات و واردات شد و اوضاع مالی ما به طور ناگهانی تغییر کرد به گونهای که دیگر هیچ کمبودی در زندگی نداشتم و از رفاه نسبی برخوردار بودم.
در حالی که پدر و مادرم خیلی زود از دنیا رفتند و من تکیه گاهم را از دست دادم، اما مهربانیها و خوبیهای فرهاد موجب شد غم نداشتن پدر و مادر را احساس نکنم. همسرم نه تنها درآمد خوبی دارد و رفیق باز نیست بلکه هیچ گاه به من خیانت نکرده و خانواده اش را از صمیم قلب دوست دارد.
خصوصیات نیک اخلاقی او به گونهای است که همه اطرافیان و بستگانم حسرت زندگی مرا میخورند و به همین دلیل در میان اقوام از احترام ویژهای برخوردار هستم، اما فرهاد با خسیس بازی هایش مرا تا مرز جنون میکشاند. او حساب و کتاب همه مخارج زندگی را دارد و من باید برای هزینه حتی هزارتومان هم به او سند نشان بدهم.
باورش سخت است، اما همسرم حتی حساب و کتاب برنجهای مصرفی را هم دارد و میداند که یک کیسه ۱۰ کیلویی چند لیوان برنج میشود و سپس با یک حساب و کتاب ساده مقدار برنج مصرفی را تخمین میزند. او بر رفتارهای خسیس گونه خود نام اسراف کاری را میگذارد و برای مدتی طولانی با من قهر میکند.
اگر گاهی قبوض آب و برق کمی از دورههای قبل بیشتر شود تا چند هفته سکوت در خانه ما حکم فرما میشود به گونهای که از این سکوت مرگبار زجرکش میشوم. با آن که خیلی از اطرافیانم مرا مسخره میکنند باز هم چند بار به مراکز مشاوره رفتیم تا از این وضعیت نجات پیدا کنم. خسیس بازیهای همسرم به جایی رسید که یک بار برای خرید یک بسته پفک سه هفته با من قهر کرد چرا که خرید هله و هوله را اسراف کاری میداند. او همچنین معتقد است تا روزی که لباسها پاره نشده و قابل استفاده باشد نباید لباس جدیدی برای فرزندانم بخرم.
بیشتر بخوانید: روزهای سیاه فرشته
حالا دیگر با آن که سه فرزند بزرگ دارم کارد به استخوانم رسیده است و به هیچ وجه نمیتوانم با این قهرهای طولانی مدت همسرم زندگی کنم. از سوی دیگر بستگانم با مشاهده خانه و ماشین و زرق و برقهای زندگی من به هیچ وجه نمیتوانند زجر کشیدنهای مرا باور کنند. این رفتارهای ناپسند یک بار حتی مرا به فکر خودکشی انداخت و چیزی نمانده بود با یک تصمیم احمقانه و دیوانه وار زندگی خود و فرزندانم را نابود کنم چرا که به خاطر روشن ماندن لامپ اتاق خواب دو هفته بود که همسرم با من حرف نمیزد.