کد خبر: ۳۷۳۴۳
تاریخ انتشار: ۱۰:۲۲ ۰۷ ارديبهشت ۱۴۰۱

تغییرات اجتماعی پایتخت در فاصله دو قرن

هران را در قرن جدید چگونه می‌بینید؟ قرنی که حالا تقریباً یک ماه از آن را پشت‌سر گذاشته‌ایم و اگر شانس بیاوریم ممکن است ماه‌ها و سال‌های آینده آن را هم ببینیم. آیا در قرن گذشته تصورتان از تهران شبیه آن رؤیا‌پردازی‌ها و خیال‌پردازی‌های گذشتگان‌مان به این شهر پرخواهان بوده است؟ آن‌هایی که در اردیبهشت‌ماه ١٣٠١ زندگی می‌کردند، شاید باورشان نمی‌شد که یک روز این شهر تازه متولد شده نه‌چندان دلربا، به یک ابرشهر محبوب دلبرانه تبدیل شود

تغییرات اجتماعی پایتخت در فاصله دو قرن

جامعه ۲۴- کلانشهری که حالا به شهر «فرصت‌ها و آرزوها» شهره شده و البته همچنان در پشت پرده خیابان‌های پرزرق و برق و فریبنده‌اش، شهری مچاله شده و در گیر‌ودار آسیب‌ها و فقر است. خیلی‌ها که حالا در این ابرشهر زندگی می‌کنند از خود می‌پرسند تهران نه‌چندان محبوب امروز ما که ترافیک، آلودگی هوا، گرانی مسکن و کیفیت نسبتاً بالای زندگی‌اش بار‌ها خیال مهاجرت معکوس را به جانمان انداخته، یک قرن پیش چگونه شهری بوده است؟ برخی‌ها هم نگاهشان همچنان به آینده است. آن‌ها از خود می‌پرسند که در این قرن تازه آغاز شده، آیا تهران قرار است بر همان پاشنه گذشته بچرخد؟ سؤال نگران‌کننده‌ای که با اعلام برنامه‌ها، طرح‌ها و سند‌های توسعه‌ای هم نتوانسته به جواب قانع‌کننده‌ای برسد!

با دکتر حسین ایمانی‌جاجرمی، جامعه‌شناس و عضو هیأت علمی دانشگاه تهران درباره پایتخت در ١٠٠ سالی که پشت‌سر گذاشته و البته قرار است بگذراند به گفتگو نشستیم که اگرچه با نگاهی به تاریخ و ویژگی‌های خاص تهران شروع می‌شود، اما فراتر از یک نگاه فیزیکی و کالبدی صرف به کلانشهری است که قرن گذشته موجودیت پیدا کرد. شهری که در مقایسه با سایر شهرها، برای رسیدن به شهرت خود رشد صعودی داشته و البته به‌سرعت به مقام نخست شهری دست یافته است. ما در این گفتگو به روند‌هایی می‌پردازیم که تهران در این ١٠٠ سال اخیر طی کرده است.

بهتر است برای ابتدای صحبت‌مان به تهران یک نگاه قرنی داشته باشیم، اینکه این کلانشهر قرن گذشته را با چه شرایطی شروع و تمام کرد و مهم‌ترین اتفاقات و چالش‌هایی که طی این ١٠٠ سال پشت‌سر گذاشت، چه بود؟

خب در ابتدا باید بدانیم که اساساً تهران چگونه شهری تعریف می‌شود. این شهر در مقایسه با شهر‌هایی مثل یزد، کاشان، نیشابور و حتی تبریز یک شهر جدید محسوب می‌شود، چون دربرابر آن‌ها قدمت زیادی ندارد. درواقع تهران از زمانی شهر محسوب می‌شود که به‌عنوان پایتخت حکومت قاجار انتخاب شد. هم‌اکنون تهران حدوداً ٢٣٥ ساله است که در مقابل قدمت بعضی شهر‌ها کودک محسوب می‌شود که البته یک رشد جهشی داشته است. به عبارتی، نکته‌ای که درباره تهران باید بدانیم این است که این شهر بویژه از دهه ١٣٤٠ یعنی بعد از اصلاحات ارضی و با مهاجرت گسترده از مناطق روستایی و شهری به این نقطه و همین‌طور هزینه‌کرد درآمد‌های نفتی، با یک انفجار جمعیت مواجه شد. معتقدم تهران هنوز هم با مسائلی درگیر است که شروع آن به همین دوران، یعنی دهه ٤٠ برمی‌گردد؛ چراکه تا قبل از این سال‌ها، تهران یک رشد آرام داشت. از طرفی تهران از اساس شهری است که برای امر حکومتداری تأسیس شده است. براین اساس هم تا ابتدای قرن گذشته یعنی ١٣٠١ جمعیت عموم تهران شامل افرادی می‌شد که در خدمت حکومت و دربار بودند، البته بخش زیادی از آن‌ها را نظامی‌ها تشکیل می‌دادند و بخشی هم افرادی بودند که نیاز‌های دربار را تأمین می‌کردند؛ بنابراین تهران از نظر ملی اهمیت چندانی نداشته است.

خب چه زمانی تهران اهمیت پیدا می‌کند. شاید بهتر باشد که بپرسیم تهران از چه نظر دارای اهمیت می‌شود و به شهری که حالا تبدیل شده تغییر چهره می‌دهد؟

ببینید، تهران برای ما شهر مدرن ایران محسوب می‌شود. می‌توان گفت نقشی که سن‌پترزبورگ برای روسیه داشته، تهران برای ایران پیدا کرده است. اخیراً با مروری که بر تاریخ روسیه داشتم به نکات جالب‌توجهی از اشتراکات ایران و روسیه رسیدم. درواقع مسیر‌هایی که طی شده به هم شباهت‌های زیادی دارند. آنجا هم پادشاهی به نام پتروس کبیر روی کار می‌آید و شهر جدیدی را به نام سن‌پترزبورگ به نام خودش بنیانگذاری می‌کند. در آنجا نیز برای نخستین‌بار معماری اروپایی رونق و نهاد‌های مدرن شکل می‌گیرد.

درواقع می‌توان گفت شروع مدرنیته روسی از همین شهر بوده است. تهران هم برای ایران اساساً چنین شهری محسوب می‌شود؛ شهری که دوران مدرن از آن آغاز شده است؛ چراکه ما در ایران قبل از تهران، شهری به این وسعت مدرن و جدید را تجربه نکرده‌ایم؛ بنابراین تهران در تاریخ معاصر ایران بخش مهمی محسوب می‌شود، چون از نظر کالبدی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی تجربه ما از مدرنیته را نشان می‌دهد. براین اساس اگر بخواهیم بگوییم مهم‌ترین دستاورد شهری ما در ١٠٠ سال گذشته مربوط به کدام شهر بوده است، بدون هیچ، چون و چرایی تهران رتبه اول را کسب می‌کند.

درواقع تراکم جمعیت ثابت و سیار در تهران که حدوداً به ١٢ میلیون نفر می‌رسد، این شهر را به یک شهر مهم در خاورمیانه و غرب آسیا تبدیل کرده است. نکته مهم بعدی این است که، چون بنیانگذاری دولت مدرن در ایران از نوع دولت مدرن مطلقه است، یعنی ما دولت مدرن دموکراتیک نداشته‌ایم و دارای دولت مدرن مطلقه نظامی بوده‌ایم که عملاً جنبش مشروطه منجر به قدرت گرفتن حکومت رضا پهلوی می‌شود که آن هم یک دولت نظامی راه می‌اندازد، براین اساس رابطه تهران با بقیه مناطق کشور یک رابطه از بالا به پایین بوده است و در هر حال همان‌طور که می‌بینیم طی چند سال گذشته هم این کلانشهر برتری و سروری خود را نسبت به سایر شهر‌ها نشان داده است.

آیا این همان شروع متمرکز شدن قدرت، ثروت و امکانات در تهران محسوب نمی‌شود؟ اساساً این اتفاق خوبی برای تهران بوده یا نه؟

ما فعلاً به اینکه خوب است یا بد کاری نداریم. می‌خواهم بگویم در گذشته بین اغلب شهر‌ها یک توازنی دیده می‌شد. مثلاً فاصله میان تبریز، اصفهان و کاشان زیاد نبود، اما تهران در طول همه این سال‌ها فاصله زیادی با سایر شهر‌ها پیدا کرده است. به‌عنوان مثال اگر بخواهیم از نظر فاکتور جمعیتی حساب کنیم، می‌بینیم که فاصله تهران با مشهد به‌عنوان دومین شهر پرجمعیت کشور، چند برابر است! یعنی اگر آنجا دو میلیون نفر جمعیت داشته باشد، تهران بیش از ١٠میلیون نفر جمعیت دارد که چیزی در حدود ٥برابر است که این موضوع از نظر توسعه شهری یک بیماری محسوب می‌شود. مثل این می‌ماند که سر نسبت به سایر اعضای بدن اندازه بزرگ‌تر و سنگین‌تری داشته باشد، خب در نظر بگیرید این بدن نحیف باید چه وزن و فشاری را برای ایستادن تحمل کند.

این عدم توازن بیشتر به ضرر تهران است یا سایر شهر‌ها که به نسبت از رشد توسعه‌ای کمتری برخوردار بوده‌اند؟

خب این بزرگ‌تر بودن برای تهران هم مشکل ایجاد کرده است، چون پایتخت اساساً به شهری تبدیل شده که به کل کشور خدمات می‌دهد و این خدمات‌دهی نیز کارکرد و حتی معماری تهران را بشدت تغییر داده است. الان بخش زیادی از گرانی مسکن در این شهرطبیعی نیست، درحقیقت به علت تقاضا‌هایی است که از دیگر مناطق کشور برای خرید و سرمایه‌گذاری مسکن در تهران ایجاد شده است و همین موضوع زندگی را برای پایتخت‌نشین‌ها هم سخت کرده است؛ البته حضور دولت و مسائلی که دارد نیز بر کیفیت زندگی در تهران تأثیر می‌گذارد. بخش زیادی از زمین‌ها را نهاد‌های دولتی و نظامی اشغال کرده‌اند و به آن اندازه که از تهران بهره می‌گیرند به این شهر خدمات ارائه نمی‌دهند و بیشتر شبیه رابطه‌ای یک طرفه است که این مسأله بسیار مهمی است. مثل این می‌ماند که دور خودشان را یک دیوار کشیده و خرج‌شان را هم از تهران جدا کرده‌اند. البته تا همین چند سال پیش قرار بود جای دیگری برای پایتختی کشور در نظر گرفته شود؛ بنابراین به نظر می‌رسد دولت به معنای عام هم از حل مسائل تهران فرار می‌کند، اما یادمان باشد که تهران یک شهر زیبا و خوش آب‌وهوا بوده و عمده جهانگردان هم زیبایی و اصالت این شهر را به تصویر کشیده‌اند، اما خب بخش زیادی از این زیبایی از بین رفته است، البته این به معنای این نیست که ما دیگر چیزی برای عرضه در این شهر نداریم و جایگزینی برای از دست رفته‌ها نداشته‌ایم.

اتفاقاً در مقابل همه عناصر نو و مدرنی که جامعه ایران تجربه کرده از تهران شروع شده است. مثل تأسیس دانشگاه و ساخت خیابان که برای نخستین‌بار در تهران بوده است. خیابان لاله‌زار و میدان فردوسی همه نمونه‌هایی از این عناصر نوظهور محسوب می‌شوند. حتی ارتش و معماری مدرن هم از تهران شروع می‌شود. بخشی از مهم‌ترین سازه‌های معماری و نمادین مثل برج آزادی و میلاد نیز در تهران ساخته شده است. تهران با وجود تمام مشکلاتی که داشته و همچنان هم با آن‌ها دست‌وپنجه نرم می‌کند، یک شهر ارزشمند برای ما تلقی می‌شود. درحقیقت تهران به‌نوعی کارنامه حکومتداری ایران از نظر شهری طی ١٠٠ سالی است که پشت‌سر گذاشته‌ایم.

اگر بخواهیم به دوران اوج و افول این کلانشهر طی قرن گذشته اشاره کنیم شما از چه دورانی نام می‌برید؟ به هرحال توسعه تهران تدریجی بوده و فراز‌وفرود‌هایی هم داشته، اما شاید برای مخاطب جالب باشد که بداند این شهر در کدام دوره‌های تاریخی در اوج یا فرود بوده است؟

به نظر من تهران همیشه یک شهر موفق بوده است، همین که چنین شهری بتواند با وجود همه مشکلات یک جمعیت ١٠میلیونی را در خود جای دهد، اما همچنان برای ساکنان و مهاجران جذاب بماند و مهاجرت به آن ادامه داشته باشد، یعنی موفق عمل کرده است؛ بنابراین نمی‌توانیم بگوییم تهران دوران افول داشته است، مگر اینکه بخواهیم به دوران انقلاب و جنگ اشاره کنیم که طبیعی است در آن دوران رشد توسعه‌ای مختل شود، اما اگر بخواهیم روند‌ها را نگاه کنیم تهران از نظر شهری، موفق عمل کرده است.

البته در سال‌های اخیر برخی‌ها هم به مهاجرت معکوس تن داده‌اند و علاقه‌ای به ماندن در این ابرشهر پرچالش نداشته‌اند؟

بله، اما خب تعدادشان زیاد نبوده است. ببینید یک نکته مهم که باید درباره تهران در نظر بگیریم این است که دچار دگردیسی هم شده است. مثل کرم ابریشمی که تبدیل به پروانه شده، تهران هم از یک شهر کوچک کاملاً شرقی به یک شهر بزرگ‌تر و غربی تبدیل شده است. از این نظر می‌گوییم غربی که تهران درواقع یک شهر مدرن محسوب می‌شود و جز بافت قدیم آن که به «طهران» معروف است و از سال ١١٦٥ تا ١٣٠٤ را شامل می‌شود، بعد از آن هر چه ساخته شده و هر اتفاقی که در آن افتاده، مدرن بوده است و قاعدتاً وقتی شهری به مقام نخست شهری می‌رسد به الگویی برای سایر شهر‌ها هم تبدیل می‌شود و از آنجا که کشور متمرکز اداره می‌شود، تهران هم مورد تقلید قرار می‌گیرد.

با توجه به اینکه هر شهری ویژگی‌های جغرافیایی و تاریخی خاص خودش را دارد و خب فرهنگ که مقوله‌ای کاملاً مجزا است و می‌دانیم تفاوت و تکثر فرهنگی زیاد است، آیا این تقلید از نظر شما درست است؟

خیر، معتقدم بخشی از این تقلید‌ها بسیار ناشیانه و خام بوده است که از این نظر می‌توان این الگوبرداری را نقد کرد. به هرحال هر شهری برای خودش یک تاریخ و هویت مستقل دارد که برای ساکنان آن ارزشمند تلقی می‌شود. اتفاقاً درسی که ما می‌توانیم از تهران بعد از ١٠٠ سال بگیریم این است که از این شهر تقلید نکنیم. یعنی هر شهری تلاش کند تا شهریت و فرهنگ شهری خودش را مجزا از پایتخت تعریف کند. تهران یک مورد خاص در ایرانی طی ١٠٠ سال گذشته محسوب می‌شود، اما اتفاقی که در چند سال گذشته رخ داد، درست زمانی که جمعیت تهران از ٤میلیون نفر عبور کرد این بود که ما شاهد تولد یک مادرشهر (مترو پلیس) بوده‌ایم. جمعیتی هم که الان وارد تهران می‌شود، درواقع وارد همین فضای مادر شهری می‌شود. تقریباً مرز این مادر شهری با شهر تهران همین مرز استان و شهر و البته یک مقدار هم بزرگ‌تر است، بنابراین ما هم‌اکنون با یک مادر‌شهر در مقیاس جهانی روبه‌رو هستیم.

این مادرشهر بودن فقط از نظر بعد جمعیتی است یا ویژگی‌های دیگری هم دارد؟

از نظر مساحت، جمعیت، تمرکز و فعالیت‌ها و کاربری‌ها و ثروت است، چون تهران به نوعی ثروتمند‌ترین شهر ایران هم محسوب می‌شود.

با این توصیف چه شهر‌هایی در دنیا همانند تهران مادر شهر محسوب می‌شوند؟

شهر‌هایی که تقریباً الگوی توسعه‌ای مشابه با تهران را دارند. مثل مکزیکوسیتی در مکزیک یا کراچی در پاکستان و حتی پاریس در فرانسه، می‌دانید که فرانسه در سال ١٩٥٠ یک توسعه نامتوازن داشت، یعنی پاریس مثل تهران سرور سایر شهر‌ها بود که حتی کتابی هم در همان زمان به‌نام «بهشت پاریس و بیابان فرانسه» نوشته شد که در همین خصوص بود و نشان می‌داد نمی‌شود این وضعیت را همین‌طور ادامه داد. جالب اینکه ما هم از این تجربه درس گرفتیم و در دهه ٤٠ سازمان برنامه و دانشگاه تهران بحث آمایش سرزمین را شروع کردند و حتی برنامه‌هایی برای تقویت مراکز استان‌ها اجرا شد که اگر همان برنامه‌ها اجرا نمی‌شد ما در تهران وضعیت به مراتب بدتری داشتیم و به نوعی انفجار شدید جمعیتی رخ می‌داد و عدم توازن بیشتر می‌شد.

در واقع ما الان بر خلاف همه آن افرادی که در سال ١٣٠١ در قرن گذشته، نوروز را جشن گرفتند و به هرحال کم و بیش تهران را می‌شناختند، با واقعیت جدیدی در زندگی سیاسی و اجتماعی‌مان روبه‌رو هستیم که همان مسأله «مادر شهری» تهران است و تأثیری که بر محیط پیرامون خودش می‌گذارد و این مسأله حتماً نیازمند تأمل و تفکر است و ما به نوعی به یک جهش شهری جدید نیاز داریم که وضعیت توسعه شهری در ایران را بازبینی کند و بتوانیم به سیاست‌ها و برنامه‌های جدید فکر کنیم، به نظر من برای قرن پیش رو اگر همچنان معتقد هستیم که تمدن ایران باید قدرتمند بماند و از نظر فرهنگی شکوفایی داشته باشد نباید مسأله واقعیت‌های شهری را نادیده بگیریم و اجازه دهیم واقعیت‌های اجتماعی هر طور که اراده کرد ما را با خود جلو ببرد.

ما می‌توانیم ملی هم به این موضوع نگاه کرده و تمدنی فکر کنیم. یعنی ایران و تهران را در ارتباط با یکدیگر ببینیم، چون اندیشه‌های تمدنی مربوط به ١٠ سال و ٢٠ سال آینده نیست، ممکن است حتی مقیاس‌های ٥٠٠ ساله داشته باشد، اگر نخواهیم بلند پروازانه هم نگاه کنیم و همان یک قرن را ببینیم باید بدانیم که قرار است در این ١٠٠ سال چه اتفاقاتی بیفتد. یعنی چشم‌انداز ما برای سال ١٥٠١ چطور است! به عبارتی افرادی که قرار است در تهران نوروز ١٠٠ سال آینده را جشن بگیرند، با چه شهری روبه‌رو خواهند شد. مسأله مهم اینجاست که در ۱۰۰ سالی که گذشت، از این دوران چه برای ما باقی ماند و ما قرار است برای آیندگان چه باقی بگذاریم، آیا آنچه که ما در سال ١٣٠١ تحویل گرفتیم با آنچه که در سال ١٥٠١ تحویل می‌دهیم، قابل مقایسه است؟! اصلاً پایداری کشور را تضمین می‌کند؟ مسئولیت ما را در سطح بین‌الملل چگونه تعریف می‌کند؟ به هرحال ایران به‌عنوان یک کشور تاریخی در دنیا که تعدادشان انگشت‌شمار است نقش مهمی دارد.

ما با تمام مشکلاتی که تجربه کرده‌ایم و الان به نوعی یک کشور متوسط در حال توسعه محسوب می‌شویم، اما دارای هویت و اصالت و تمدن هستیم و این جایگاهی است که تاریخ و جغرافیا به ما داده است، چراکه از نظر جغرافیایی یک چهارراه محسوب می‌شویم. در واقع این شانس را داشتیم که در این کانون تمدنی قرار بگیریم، اما معتقدم از این ظرفیت به‌خوبی استفاده نکرده‌ایم، غیر از دوره شاه عباس که این مسأله را درک کرد و موجب پیشرفت ایران شد و شما آثار آن را در شهر تاریخی اصفهان می‌بینید، در بیشتر ادوار تاریخی از این ظرفیت و فرصت به‌خوبی استفاده نشده است.

چون شهر‌ها به وضعیت تمدن جامعه‌ای که در آن قرار گرفته‌اند بسیار اتکا دارند، اگر این تمدن در حال شکوفایی باشد، شهر‌ها هم شکوفا می‌شوند. بخشی از این شکوفایی و توسعه در تهران به هر حال متکی بر درآمد‌های نفتی بوده است و البته باید پذیرفت که بالاخره تلاش‌ها و زحماتی از سوی روشنفکران و دولتمردان (خارج از هر تعلق سیاسی و جناحی) در طول همه این سال‌ها انجام شده است.

با وجود این به اعتقاد من این شکوفایی در تهران در ابعاد مختلف سیاسی، فرهنگی و اقتصادی می‌توانست بسیار بیشتر از این باشد و این ابرشهر می‌توانست لااقل در خاورمیانه و برای غرب آسیا به یک شهر مرجع تبدیل شود. کشور‌های مختلفی در این منطقه قرار دارند که ما با آن‌ها اشتراکات زیادی داریم و می‌توانیم به نوعی راهنمای آن‌ها باشیم نه به شکل اجبار یا مثلاً از نظر قدرت نظامی! این یک بحث کاملاً فرهنگی است. به عبارتی اگر ما به‌اصطلاح به مایه‌های فرهنگی خود توجه بیشتری نشان می‌دادیم و آن‌ها را شناسایی و بعد تلاش می‌کردیم تا توسعه دهیم، دقیقاً مثل آنچه که از گذشتگان به ما رسیده است، می‌توانستیم از همه آن المان‌های مدرنی که وارد کشور شده بود به شکل بهتری استفاده کنیم. اجازه بدهید که یک مثال بزنم؛ شما میدان توپخانه را در نظر بگیرید، خب این میدان جزو میدان‌های مدرن محسوب می‌شود که در زمان ناصرالدین شاه ساخته شده است، اما وقتی خوب دقت می‌کنید متوجه شباهت آن با میدان نقش جهان اصفهان هم می‌شوید. این نشان می‌دهد که معماری ایرانی بسیار قدرتمند است، اما بعد‌ها با دستکاری‌هایی که در نقش میدان در دوره‌های مختلف تاریخی انجام گرفت، نقش آن به یک گذر ترافیکی تقلیل پیدا کرد. خب این نشان‌دهنده همان جریان خودباختگی و در واقع تسلیم شدن ما است.

تسلیم شدن در برابر معماری غرب یا فرهنگ غرب؟ به هرحال الگوبرداری از سازه‌ها نباید نشان‌دهنده خودباختگی باشد؟

تسلیم از آن جهت که اجازه دادیم، هرکس هر کاری که دوست دارد، انجام دهد و ارتباط آن با تاریخ، جغرافیا و هویت ایران و آن تعریفی که ما از دنیا، تمدن و هویت‌مان داریم معلوم نیست. به اعتقاد من یکی از مهم‌ترین کار‌هایی که باید در ١٠٠ سال آینده انجام شود، بازاندیشی در تمدن ایرانی و در حوزه هویت شهری است که بسیار اهمیت دارد. در این حوزه تهران درس‌های زیادی برای گفتن دارد، به عبارتی باید برای این شهر کرسی تهران‌شناسی در حوزه‌های مختلف تعریف و راه‌اندازی کرد. مثلاً شهرک اکباتان به‌عنوان نخستین تجربه مسکن‌سازی مدرن و کارخانه‌ای ما که با این سرعت ساخته شده است، می‌تواند مورد بررسی قرار بگیرد، چون این شهرک جزو همان کار‌هایی است که حتی تجربه‌های بعدی ما در حوزه شهرک‌سازی هم نتوانست به پای آن برسد. اما ما نه تنها از این تجربه استفاده نکردیم که هیچ تأملی هم بر آن نداشته و هنوز هم نداریم، بنابراین می‌بینید که ما حداقل در این حوزه، بحث‌های زیادی برای گفتن داریم یا در حوزه معماری نمونه‌های زیادی مثل برج آزادی، تئاتر شهر یا موزه فرش همه جزو اولین‌ها هستند که خب جا دارد این تجربیات را حفظ کنیم.

آن جامعه «کوتاه مدتی» که آقای کاتوزیان نام می‌برد، از نظر جامعه‌شناسی یعنی اینکه شما به جای اینکه از دستاورد دیگران استفاده کرده و چیزی به آن اضافه کنید، همه آن تجربیات و دستاورد‌ها را کنار می‌زنید و می‌خواهید که خودتان از صفر شروع کنید. این از صفر شروع‌کردن‌ها غلط است. ما باید بپذیریم که همه ما سرنوشت مشترکی داریم، هویت مشترکی داریم، اختلافات را تا جای ممکن باید کم کنیم. این‌ها نقاط قوت ما محسوب می‌شوند، هرچند تفاوت‌هایی وجود دارد، اما باید به‌دنبال راهکار‌هایی باشیم تا بیشتر باهم همکاری کنیم، چرا که اتفاقاً اختلافات که در طی قرن اخیر در حوزه‌های مختلف اتفاق افتاد صدمات زیادی به کشور وارد کرد، زیرا توان جمعی ما را برای توسعه و پیشرفت در دنیایی که هر روز به سمت پیچیده‌تر شدن حرکت می‌کند، ضعیف کرد.

درحالی که بهتر است ما به این فکر کنیم که مسأله تفاوت‌های فرهنگی و تمدنی، بسیار عمیق‌تر از آن است که یک فرهنگ بتواند بر سایر فرهنگ‌ها غلبه پیدا کند، به هرحال ما باید تکثر و تنوع فرهنگی را بپذیریم، منتها، چون دنیا، مسائل جهانی پیدا کرده است از تغییرات اقلیمی گرفته تا نابرابری و فقر و فساد در نتیجه باید راهکار‌های جهانی و جمعی هم ارائه شود.

خب در این شرایط برای رسیدن به این خرد جمعی چه باید کرد؟ به هرحال مسأله باز شده، اما نیاز به راهکار دارد.

به اعتقاد من باید به سراغ یک ریش‌سفید یا به عبارتی گیس‌سفید رفت. معتقدم ایران می‌تواند به میدان بیاید و حرفی برای گفتن داشته باشد. باید بگوییم این فردگرایی، لذت‌طلبی، مادی‌گری همه حد و مرز دارد، نباید عنان اختیار را به دست نیرو‌های مادی و بازار و سرمایه‌داری بدهیم. به نظر من جز ایران از معدود کشور‌هایی که می‌توانند در این زمینه حرفی برای گفتن داشته باشند، هند، چین و مصر هستند.

اینکه می‌گویید ایران حرف برای گفتن دارد به خاطر تعصب ملی‌گرایانه خودتان به کشور است یا اینکه فکر می‌کنید واقعاً قابلیت تغییر نگاه جهانی را داریم؟

من معتقدم کشور ما فارغ از اینکه من یک ایرانی‌ام، به خاطر تجربیات زیادی که پشت‌سر گذاشته و به نوعی کانون برخورد‌های زیادی بوده است و از طرفی به خاطر جایگاهی که در تاریخ و فرهنگ دارد، می‌تواند ایفاگر مسئولیت جهانی بوده و حتماً نقشی در آینده داشته باشد. فکر می‌کنم ١٠٠ سال آینده برای تهران و ایران دوره جهانی شدن و نقش‌آفرینی‌های بزرگ‌تر در حوزه‌های تمدنی و فرهنگی است.


بیشتر بخوانید:  وزیر کار: بیش از ۶ میلیون نفر شغل غیر رسمی‌ دارند!


البته به شرط آنکه قدر داشته‌ها و سرمایه‌هایی را که به ما ارث رسیده است بدانیم، بسیاری از کشور‌ها به‌دنبال ساخت هویت ملی هستند و معلوم نیست چه از آب در بیاید، در حالی که ما هویت، اصالت و تمدن را داریم. برخی کشور‌ها حتی آثار باستانی و تاریخی را قاچاق می‌کنند تا برای خودشان تاریخ بسازند، اما ما هرجا را که حفر می‌کنیم به یک اثر از گذشتگان می‌رسیم! حتی وقتی با یک کارگر ساده ایرانی هم صحبت می‌کنید متوجه می‌شوید نگاه خاصی به دنیا دارد و بسیار مستعد است که اگر در یک چهارچوب درست قرار بگیرد، می‌تواند شکوفا شود.

وظیفه دولت هم همین است که امکان شکوفایی را برای ایرانیان فراهم کند. درحالی که ما در ١٠٠ سال گذشته بیشتر در تنازع و اختلاف باهم بودیم تا ثابت کنیم چه کسی درست می‌گوید، خب این دستاورد چندانی برای ما نداشته است. پس بهتر است به این فکر کنیم که چطور می‌توانیم به هم و همین‌طور جامعه جهانی کمک کنیم. به هرحال عمری که ایرانیان کرده‌اند از نظر تاریخی بسیار بیشتر از برخی کشور‌هایی است که تازه وارد میدان شده‌اند و حتی در حد یک نوزاد هم نیستند. ما چندین تاریخ هزاره داریم. آیا این نباید به ما یک وقار و طمأنینه بدهد تا جامعه جهانی روی ایران حساب دیگری باز کند؟

برچسب
دیدگاه کاربران
آخرین اخبار
پربحث ترین
پربازدید ترین
آخرین اخبار