مغول ها در این شهر ایرانی شدند
مغول ها در این شهر ایرانی شدند و با فرهنگ ایرانی در آمیخته و تبدیل به جزوی از این خاک و بوم شده و در فرهنگ ما حل شدند.
جامعه ۲۴- ۷۵۰ سال پیش در مجموعه علمی رصدخانه مراغه که دانشگاه و پژوهشگاه بزرگی برای تمام علوم بود، علامه حلی مجتهد بزرگ شیعه و علامه قطبالدین شیرازی پزشک و فیلسوف شافعی مذهب و فومن جی و گوش وسین، دو دانشمند بودایی چین و سموال بن یحیا مسیحی مراکشی و... کنار هم مینشستند و شیخ اشراق و امام فخر رازی با دو دیدگاه فلسفی، دانشجوی یک کلاس به استادی مجدالدین جیلی بودند.
مراغه فقط پایتخت ایلخانی نیست، پایتخت رواداری ایرانیان هم هست. دیروز به چهار برج مدور، کبود، سرخ، غفاریه و مسجد و کلیسا و معبد بودائیان و مهرابه مهرپرستان سر زدهام و امروز میخواهم به موزه ایلخانی بروم که موزهای ملی است و یک آرامستان قدیمی در بنایی زیبا با معماری دلنشین دوره زندیه که بزرگان بسیاری در آن خفتهاند.
یعقوب طالبی رئیس اداره میراث فرهنگی مراغه را در کلاس درس راهبان کلیسای هوانس مقدس ملاقات میکنم، کلیسایی که پس از کوچ ارمنیهای خیابان ارمنستان این شهر به تبریز و تهران، مرمت و به اداره میراث فرهنگی تبدیل شده است. او درباره این کلیسا و فرهنگ رواداری مردم مراغه میگوید: «هوانس نام ارمنی یوحناست که بعد از مسیح (ع) از محبوبترین شخصیتهای مسیحیت است و یکی از اناجیل چهارگانه هم به نام اوست. پی و پایههای کلیسا نشان میدهد بنا بسیار قدیمی است و از آنجایی که مادر هلاکو مسیحی بوده احتمالاً ساختمان اصلی متعلق به ۷۰۰ سال پیش باشد. اما با توجه به مرمت و بازسازی یک قرن پیش، ما این کلیسا را بهعنوان بنایی ۱۰۰ ساله میشناسیم که تا ۲۰ سال پیش هم فعال بوده است.
در کل انبوه کلیساهای منطقه آذربایجان و در مراغه وجود کلیسا و مسجد و معبد بودائیان و مهرابه مهرپرستان و همین طور حضور فرق مختلف عرفانی و همنشینی اقوام بویژه زمانی که مراغه مرکز شهرستانهای دور و بر بود، نشان میدهد فرهنگ رواداری در این منطقه مخصوصاً مراغه تا چه پایه بوده است.»
در آرامستان آقالار نخستین چیزی که به چشمم میآید قبر شهید سالار یحییپور است. بر سنگ مزار وی نوشته شده: «فرمانده معظم نیروهای آذربایجان، آرامگاه شادروان شهید عبدالحسین سالار یحییپور که در شب دوم آذر ۱۳۲۴ بهدست بیگانگان شهید شد.» فرقه دموکرات آذربایجان شهریور همان سال به سرکردگی پیشهوری و با فرمان محرمانه کمیته مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی، در تبریز اعلام موجودیت کرد و با پایمردی آذربایجانیها و شهدایی همچون یحییپور، یک سال بعد در ۲۱ آذر ۱۳۲۵ برافتاد و پیشهوری نیز به شوروی گریخت.
آرامستان آقالار درواقع آرامگاه میر عبدالفتاح موسوی مراغی شاعر قرن دوازدهم و از معاصران شاه سلطان حسین آخرین پادشاه صفویه است که قبرش با سنگ سفید بزرگی از قبور دیگر تفکیک شده است. در زمان زندیه بنایی آجری با گنبدی بهغایت زیبا بر چهار ستون و نیم گنبدی در هر ضلع با ازارههای سنگی و طاقنماهای قرینه به ارتفاع پنج متر بر قبر میرعبدالفتاح ساخته شد و رفتهرفته بزرگان شهر در کنار او آرمیدند تا اینکه نام آرامستان شد آقالار یا آقایان. اما در قبرستان آقایان، بانوانی از خاندان بزرگ و سرشناس نیز خفتهاند از جمله اقدسالسلطنه مجتهدی صبیه حاج میرزا فضلالله مجتهد متوفی ۱۳۵۳ که تقریباً جزو آخرین خاکسپاریهاست و پس از آن بنا بهعنوان موزه قبرستان، در اختیار اداره میراث فرهنگی قرار گرفته است.
ملا عباسعلی بنابی مراغه، از بزرگان شهر در زمان قاجار آرامگاه میرعبدالفتاح را مرمت کرد و حالا قبر خود او نیز کنار شاعر و عارف دوره صفویه است. موزه قبرستان آقالار پر است از سنگ قبرهای گهوارهای با حجاریهای زیبا و نقوشی از آیات قرآن و اشعار فارسی که از قبرستانهای قدیمی شهر گردآوری شده است.
همین طور سنگهای افراشته قبور با نقوش کاج و نیلوفر و خورشید که قدمتشان به پیش از اسلام برمیگردد و قوچهای سنگی با نشانههایی از تیر و کمان که برای حفاظت از خانهها و سراهای اعیانی به کار میرفته و گاهی نیز سنگ قبر عزیزی بوده است. روی برخی از سنگ قبرهای چهارگوش گهوارهای که قدمتشان به دوره ایلخانی برمیگردد، ابزار وآلات شغل متوفی هم نقش بسته است؛ از پتک آهنگر تا کمان حلاج.
در قبرستان آقالار، پیکرهای سنگی با صورتی تخت و خنجری در کمر به یکی از ستونها تکیه داده است؛ یک سرباز سه هزار ساله. به چشمهایش زل میزنم و میگویم سلام مرا به آنهایی که سه هزار سال بعد به دیدارت میآیند برسان.
«ز تورانیان تنگ چشمی سواری/ در ایران به زلف سیه کرد کاری/ که کافر نکرده است بر دین پرستی/ که دشمن نکرده است با دوستداری/ سیاووش رویی، فرنگیس مویی/ فریبرز شکلی، فریدون شعاری...» پیش از ورود به موزه ایلخانی وارد حیاط میشوم و بر سر قبر اوحدی مراغهای فاتحه میخوانم. شاعری که در سال ۶۵۰ خورشیدی به دنیا آمد و در دوران پادشاهی ارغونخان وارد دربار شد. پدر اوحدی، اصفهانی بود و خود او هم مدتی در اصفهان زیست، اما دوباره به زادگاهش بازگشت و همانجا در مراغه از دنیا رفت. شاعری بلندپایه با زبانی ظریف و پر از تخیل و احساس: «دلم در دام عشق افتاد هیلا/ فتاده هرچه بادا باد هیلا/ چو دل را در غمش فریادرس نیست/ مرا از دست دل فریاد هیلا/ بده ساقی چو کشتی ساغر می/ به یاد دجله بغداد هیلا/ ز اشک و سوز و آه من حذر کن/ که باران است و برق و باد هیلا...»
موزه ایلخانی دو بخش دارد؛ یکی موزه خاص خود مراغه که میراث این شهر را از چهار هزار سال پیش به این سو در خود جای داده است و دیگری موزه خاص دوره ایلخانان که موزهای ملی و تخصصی مربوط به این دوره از تاریخ ایران است.
یکی از آثار شاخص بخش اول توپ نادری ساخت کابل است که معلوم نیست چگونه سر از دروازه قدیم مراغه درآورده است. توحید همتی کارشناس میراث فرهنگی مراغه میگوید توپ نادری در مناطق دیگر کشور ازجمله خراسان هم هست، اما این توپ از نظر نقش و نگار و تزئینات مثل یک اثر هنری ویژه است: «از این توپ ۱۵ عراده تولید شده که از سرنوشت بقیه آنها بیخبریم و همین طور نمیدانیم چرا این توپ به مراغه آورده شده است، اما هرچه هست چنین چیزی در کشور نمونه ندارد.» توپ نادر دو کتیبه دارد که به سال ساخت و محل ساخت آن اشاره میکند؛ کابل، ۱۱۵۱ هجری قمری با تزئیناتی زیبا روی لوله، دستههای دو طرف و ارابه.
بیشتر بخوانید: شهری ناشناخته در جهان / فیلم
از دیگر آثار شاخص این بخش ستون مسجد شیخ بابای دوره تیموری است. این ستون سنگی که درواقع کتیبهای است مدور از اسامی عرفای سلسله ذهبیه، تنها قطعه بازمانده از این مسجد است که بهدلیل معماری چوبی یکسره در آتش سوخته و از بین رفته است. در این کتیبه ششصدساله پس از نام پیامبر (ص) و علی (ع) نخستین نام از این سلسله علی شیخ حبیب عجمی و پس از او شیخ داوود طالیبی، جنید بغدادی و شمسالدین دینوری آمده و در میانه به سهروردی رسیده و با شیخ شهابالدین پایان یافته که نشان میدهد شیخ شهاب و سهروردی در این سلسله دو شخصیت هستند.
در این بخش از موزه روغندانها و پیهسوزهای هزار ساله و کاشیهای زرینفام و کتیبههای لاجورد هفتصدساله رصدخانه و سفالینههای ایلخانی مراغه که امضای هنرمند هرکارگاه در کف ظرف دیده میشود، قوری چهارهزار ساله و دیگ یا تاس زیبای صفوی که سازندهاش آن را با اشعاری فارسی در مدح خود و هنرش تزئین و وقف مسجد کرده و الهه ۲ هزار ساله سنگی مادر و گلابپاش چهار هزار ساله و... خودنمایی میکند.
سفالگر پیش از آنکه گلابپاش زیبایش را در کوره بگذارد، با انگشت چند جای آن را فرو برده و با همین شیوه ساده چنان زینتی به اثرش داده که همین امروز هم مدرن و مشتریپسند است. اینجا ریتون یا ظرفی آیینی هم هست با سر اسب و تن لیوان که برای نوشیدنیهای مقدس در آیینهای باستانی به کار میرفته است و از همه زیباتر نیمتنه مرد اشکانی که اندکی از مهره شطرنج بزرگتر است، اما مدل لباس و تزئینات پارچه آنقدر زنده است که میتوانید آن را جلوی خیاط بگذارید و بگویید این لباس ۲ هزار و سیصدساله را برایم بدوز.
در بخش ایلخانی موزه از ۱۷ پادشاه این دوره سکههای ضرب ۱۶ پادشاه موجود است که عمدتاً نقره و برخی از طلاست. یکی از ضرابخانههای ایلخانی در شهر کنونی بانه مستقر بود. در زمان الجایتو که ابتدا بودایی و پس از آن مسیحی و درنهایت مسلمان و شیعه شد و نامش را به محمد خدابنده تغییر داد، برای نخستین بار نام ائمه (ع) بر سکهها نقش بست و مذهب شیعه پیش از صفویه رسمیت یافت. او با ساختن آرامگاه سلطانیه، قصد داشت تا قبور امام علی (ع) و امام حسین (ع) را به این شهر منتقل کند که با مخالفت علمای شیعه مواجه شد و از تصمیم خود برگشت.
در این بخش از موزه قرآنی به قلم ثلث و خط یاقوت مستعصمی متعلق به قرن هشتم هجری و کاسهای مینایی با نقش برجسته بهرام گور و آزاده (محبوبه بهرام) درحال شکار آهو خودنمایی میکند. به حیاط موزه برمیگردم و دوباره سری به قبر اوحدی میزنم: «لب نیست که از مراغه پر خنده نشد/ آب قرقش دید و به جان بنده نشد/ از مرده گور او عجب میدارم/ کز شهر برون رفت، چرا زنده نشد» اینجا شهری است که مغول دست از ویرانی برداشت و ایرانی شد و آستین را برای ساختن بالا زد. کاری که بدون اوحدیها ممکن نبود.