
کودک مبتلا به سرطان رئیس پلیس شد
رضا کوچولوی ۳ ساله در کمال ناباوری اش در مقابل ستاد نیروی انتظامی اسفراین وقتی خودروی فرماندهی میایستد از خودرو پیاده میشود و با دستان کوچکش دستان پر مهر فرمانده را میفشارد و دوشا دوش فرمانده به راه میافتد.
جامعه ۲۴ - غم و غصه و بیماری، زمانی که دامن آدمی را میگیرد، همه تلاش میکنند تا با برآورده کردن آرزو، آمال و خواستههایی هر چند کوچک، اندکی از بار غم بیمار را کاهش دهند.
اما روزی که کودکی در بستر بیماری قرار میگیرد، برآورده کردن آرزوها برای خانوادهای که کودکی بیمار دارند و هزینه درمان را هم باید بپردازند، با مشقتی بسیار توام میشود.
اینها را گفتم تا به اینجا برسم، رضای ۳ ساله مدت زیادی را درگیر بیماری بی رحم سرطان است. وقتی آرزویش را که پلیس شدن است، به یکی از همشهری هایش میگوید او نیز بی درنگ دست به کار شده و با حضور در ستاد انتظامی شهرستان اسفراین این آرزوی قشنگ را به فرمانده دلسوز و مهربان انتقال میدهد.
سرهنگ مجید یگانه پور فرمانده انتظامی این شهرستان بدون معطلی در جواب این شهروند عزیز میگوید تمام توان پلیس خدمت گذاری به مردم است.
یکی از روزهای هفته برنامه ریزی میشود تا فرمانده و تعدادی از همکاران با رضای ۳ ساله دیدار کنند.
موعد دیدار فرا میرسد و فرمانده بعد از نشستن در خودروی خود و گذشتن دقایقی کوتاه، اما برای فرمانده که مدام فکرش این بود چطور میتواند با چشمانش کودکی را ببیند که هم سن و سال فرزند خودش و همبازی سایر فرزندان این کشور است و در بستر بیماری قرار دارد، بسیار طولانی میگذشت.
فرمانده در همین فکر بود که خودرو توقف میکند و در مقابل منزل خانواده رضا میایستد.
دل در دل فرمانده نبود. زنگ خانه به صدا در میآید. مادر در را باز میکند و با گرمی فرمانده را به داخل منزل راهنمایی میکند.
رضا کوچولو وقتی فرمانده را میبیند ناخداگاه به سویش میدود. طوری که انگار سالهاست فرمانده را میشناسد.
فرمانده با دلی پر از غصه، اما لبهای خندان رضا را بغل میکند و بعد در کنارش مینشیند و شروع به سخن گفتن با او میکند.
رضا از آرزویش میگوید با همان لحن کودکانه که هر پدری وقتی فرزندش را در آغوش میگیرد میشنود و بی معطلی هر تلاشی میکند تا فرزندش به آرزوی خود برسد.
فرمانده نیز همانند همان پدر وقتی از آرزوی رضا باخبر میشود رضا را با خود همراه میکند.
رضا که در عین بیماری، اما بسیار باهوش است لباس پلیس را برتن میکند و دست در دست فرمانده با خودروی پلیس راهی میشود.
رضا کوچولوی ۳ ساله در کمال ناباوری اش در مقابل ستاد نیروی انتظامی اسفراین وقتی خودروی فرماندهی میایستد از خودرو پیاده میشود و با دستان کوچکش دستان پر مهر فرمانده را میفشارد و دوشا دوش فرمانده به راه میافتد.
تشریفات نظامی آماده بود و همه همکاران و خادمان مردم خود را برای رساندن رضا به آرزویش آماده کرده بودند.
یگان تشریفات، ملاقات به راست پیشفنگ.
فرمان پیش فنگ برای رضا خیلی حیرت آور بود.
فرمانده گروه تشریفات نزدیک میآید و با ادای احترامات نظامی حضور رضا و فرمانده را خیر مقدم میگوید.
حالا تمام یگان تشریفات و همکاران انتظامی آماده ادای احترام به رضا که همان روز عنوان فرمانده را بر عهده داشت بودند.
رضا دست در دست فرمانده انتظامی شهرستان اسفراین با دستان کوچکش احترام نظامی میگذارد و از مقابل گروه تشریفات چند قدم راه میرود.
رضا آنقدر خوشحال و شاد بود که از خوشحالی مدام لبخند بر لب داشت.
آن روز پلیس اسفراین نمایشی را رقم زد که به نوعی دلنشینتر از انجام وظایف روزمره و روتین این نهاد بود.
تلاشی تمام قد برای برآورده شدن آرزوی یک کودک معصوم مبتلا به سرطان.
رضا بعد از انجام تشریفات و بازدیدی که به عنوان فرمانده از یگان پلیس داشت ستاد انتظامی را به همراه خانواده اش ترک میکنند.
حالا بغضی مانده در دل فرمانده. نه تنها فرمانده بلکه تمام دلسوزان و خدمت گذاران به مردم در این لباس مقدس.
آن روز فرمانده بعد از رفتن رضا بدون معطلی و با چشمانی پر از اشک به اتاقش میرود.
سکوت بسیار سنگینی در فضای ستاد حاکم شده بود.
سکوتی از جنس عشق، سکوتی از جنس مرام و معرفت پلیسی....
اما کسانی که فرزندی دارند آن هم، هم سن و سال رضا، میدانند که چقدر سخت و دیوانه کننده است وقتی میبینی کودکت در مقابل چشمانت روز به روز آب میشود، اما باز هم با آن رفتارهای کودکانه خم به ابرویش نمیآورد.
بچهها معرفت را جور دیگری معنی میکنند. آنها وقتی بغض و ناراحتی پدر و مادر را میبینند با رفتارهای پر از عشق کودکانه غم و ناراحتی را از چهره و دل پدر و مادر دور میکنند. اما اگر روزی همین دلبران نباشند نمیدانم چگونه میشود منی که یک پدرم دلم قرص شود، مادری که مدام در کنار فرزندان است و از شیره وجودش به او خورانده نمیدانم چه میشود..
فقط این را می دانم که دوستان تا زمانی که در کنار هم هستیم باید قدر لحظه لحظه زندگی را بدانیم و غنیمت بشماریم.