
سرنوشت من معتاد برای بقیه باید عبرت شود
من بچه پولدار در رفاه کامل کارم به جایی رسید که حتی همسرم هم من را دیگر تحمل نکرد.
جامعه ۲۴ - سرگذشت من را همه جا درج کنید تا برای سایرین عبرت شود و بدانند که آخر اعتیاد نابودی است. پدرم مرد ثروتمندی بود و من اولین پسر خانواده بودم. از همان ابتدا که به دنیا آمدم پدر و مادرم علاقه زیادی به من داشتند. به تمام خواسته هایم جواب مثبت داده میشد و زندگی خیلی خوبی داشتم. معمولاً در مورد هر چیزی جواب منفی از پدرم نمیشنیدم و هیچ وقت هم توقع نداشتم که به خواسته هایم جواب رد بدهد.
در دوران دبیرستان با وجود ترسهایی که از سوی خانواده و دیگران نسبت به دوستان ناباب و مواد مخدر در من ایجاد شده بود، با پسری به نام "حمید" آشنا شدم و با او ارتباط برقرار کردم. زمانهایی را که با او سپری میکردم، برایم بسیار آرامش بخش بود.
به واسطه حمید کم کم با حشیش آشنا شدم. اوایل با ترس استفاده میکردم ولی به مرور، وسوسه شدم و با تجربهای نو آشنا شدم. غول مواد مخدر بعد از چند بار مصرف حشیش برایم شکسته شد و به خود مغرور شدم. تصور میکردم کسانی که معتاد میشوند بی اراده هستند و من با بقیه فرق دارم و هیچ گاه معتاد نمیشوم.
کم کم دوستانم به افراد لاابالی و معتاد تبدیل شدند بعد از مدت زمان کوتاهی تریاک را هم تجربه کردم. به خیال خودم اوایل به صورت تفننی بود، غافل از اینکه اعتیاد بسیار موذی است. به خودم میگفتم معتاد باید هر روز مواد مصرف کند و من معتاد نیستم و نمیشوم. یک سال بعد با هروئین آشنا شدم. در ابتدا ماهی یک بار بود، اما نمیدانم چطور شد که متوجه شدم هر روز مصرف میکنم و از آن روز به بعد چارهای جز مصرف نداشتم.
همه ترسم از این بود که خانواده ام متوجه شوند. بنابراین به شهر دیگری فرار کردم و در آنجا هم توانستم افراد مواد فروش و دوستان هم خانهای خود را پیدا کنم. میدانستم اعتیاد خانمان سوز و تباه کننده است ولی نمیتوانستم مصرف نکنم. دیگر خسته شده بودم.
پدر و مادرم از من خواستند نزد آنها برگردم و ازدواج کنم. من هم این کار را کردم تا شاید مشکلاتم حل شود، اما اینگونه نشد. همسرم خیلی زود طاقتش تمام شد و برای همیشه مرا ترک کرد. خانواده ام که متوجه همه مسائل شده بودند،قید مرا زدند و هیچ گونه منبع مالی نداشتم. اوضاع بدتر شد، کار به جایی رسیده بود که برای به دست آوردن مواد دست به هر کاری از جمله خرید و فروش مواد میزدم. بدنم دیگر رگی برای تزریق نداشت.
بیشتر بخوانید: دومین ایرانی بودم که در انجمن معتادان گمنام ترک کردم
مطمئن بودم دیگر راهی جز انتظار مرگ نخواهم داشت، ولی در نهایت ناامیدی با یکی از کسانی که قبلا با هم مصرف میکردیم و حالا ترک کرده بود، آشنا شدم. او مرا نزد یک مشاور ترک اعتیاد برد. مرتب در جلسات آنها شرکت میکردم. آنها به من کمک کردند تا مراحل سم زدایی و دارو درمانی را انجام دهم. از لحاظ جسمانی کاملا پاک شده بودم، ولی از لحاظ روحی هنوز یک معتاد بودم.
من طی سالهای گذشته چندین بار دیگر نیز ترک کرده بودم، ولی باز با شدت بیشتری به سمت مصرف مواد برمی گشتم. همه ترسم از این بود که این بار هم نتوانم طاقت بیاورم و دوباره همه چیز خراب شود ولی این بار با دفعات قبل خیلی فرق داشت. در این جلسات به من آموختند که خودت این شرایط را به وجود آوردهای و خودت باید درستش کنی. گفتند علت اصلی اعتیاد نادانی است و باید درست فکرکردن را یاد بگیری و بدانی همه مسئولیتها به عهده خودت است. من هم از آن پس بسیار جدی تصمیم به ترک گرفتم.
نظر کارشناس
نقش خانواده در رشد و پرورش فرزندان بسیار حیاتی است. توجه و محبت به فرزندان از طرف خانواده امری ضروری و الزامی است ولی متاسفانه گاهی اوقات محبت به فرزندان با توجه افراطی و رفع نیازهای مادی فرزندان به صورت نامناسب اشتباه گرفته میشود.
زمانی که فرزندان بیش از حد در رفاه قرار گیرند و هیچ گاه طاقت نه شنیدن را نداشته باشند، افرادی پرتوقع و شکننده بار میآیند که به راحتی درگیر آسیبها و مسائل اجتماعی میشوند. از طرف دیگر در چنین خانوادههایی نظارت کافی بر فرزندان وجود ندارد و در خانواده هرکس کار خود را انجام میدهد و فرزندان چنین خانوادههایی خیلی زود جذب دوستان ناباب میشوند.
شناخت دادن به فرزندان نسبت به دوستان و مساله اعتیاد و مواد مخدر از جمله مسائلی است که با کم رنگ شدن آنها، افراد هرچه بیشتر به سوی منجلاب فساد کشیده میشوند.
مرضیه خداهمتی- کارشناس مرکز مشاوره پلیس فارس