
مجبور به ازدواج با مرد افغان شدم/ در دخمههای اطراف کوره زندگی میکنم
در دخمههای اطراف کورههای آجر پزی زندگی میکند، دخترانش را ندیده است و همیشه تنهایی اش را با مواد در خرابههای جنوب شرق تهران پر میکند.
جامعه ۲۴ - ۴۰ سالش است، اما وقتی برای اولین بار ببینی اش میگویی شیرین ۶۰ سال را دارد، اما اینگونه نیست و کارتن خوابی و دخمه خوابی از زهرا، یک مرده متحرک ساخته است. برای دیدنش به اطراف کورههای آجر پزی محمود آباد در جنوب تهران رفتیم و در یک دخمه متروکه پیدایش کردیم و پای درد و دلش نشستیم تا از زندگی و غصه هایش بگوید. او از اذیت مردان معتاد در این دخمه شاکی است و میگوید یکی دو بار کار به کتک کاری کشیده شده است.
*خودت را معرفی کن؟
- زهرا هستم و اهل یکی از شهرهای اطراف مشهد.
*ازدواج کردی؟
-بله. دو بار و هر دو شوهرم هم معتاد بودند.
*چرا با معتادها ازدواج کردی؟
-شوهر اولم معتاد بود، اما سن من کم بود که زن او شدم. نمیدانستم معتاد است. چند سال بعد به او اعتراض کردم و خواستم جدا شوم، اما خانواده ام با طلاق مخالف بودند. شوهرم وقتی دید من خیلی اعتراض میکنم من را آلوده کرد و وقتی به خودم آمدم دیدم کفی (وسیله استعمال هروئین) در دستم است و من بدون مواد نمیتوانم سر کنم. با همسرم به تهران آمدیم و وضع بدتر شد.
*فرزند داری؟
-دو تا ، یک دختر از همسر اولم که بزرگ است و ازدواج کرده و یکی دیگر هم از شوهر دومم که بچه است و پیش مادر بزرگش در قرچک زندگی میکند.
*چرا به اینجا رسیدی؟
-قضیه اش خیلی مفصل است، بعد از مدتی شوهرم که دید خیلی آلوده به مواد هستم، من را ول کرد و من در خیابان افتادم. چند وقتی چند جای مختلف بودم تا اینکه آمدم در کنار کورههای آجرپزی و در این ساختمان متروکه دخمهای زندگی میکنم.
*پول مواد را از کجا میآوری؟
-روزها در روستاهای اطراف و لب جاده میگردم و زباله جمع میکنم. خرج موادم در میآید و اینکه بتوانم نونی بخرم. مردم داخل روستا و کورهها گاهی برایم غذا و میوه میآورند تا شکمم را سیر کنم.
بیشتر بخوانید: ۵ میلیارد تومان کوکائین کشیدم/ دوستانم به خاطر مواد کنارم بودند
*از شوهر دومت نگفتی؟
-همسر دوم افغان بود، او به دخمه میآمد و گوشهای مواد مخدر میکشید. بعد یک مدت گفت از تو خوشم آمده است برای همین به عقد موقت مرد افغان در آمدم و از او یک دختر خردسال دارم.
*همسر و دخترت کجا هستند؟
-من توانایی نداشته و اصلا جایی را نداشتم که از دخترم نگهداری کنم برای همین پیش مادر بزرگش در قرچک است. من گاهی برای ساعتی میروم آنجا و دخترم را میبینم. شوهرم هم من را ول کرد و رفت افغانستان و انگار نه انگار اینجا بچه و زن دارد.
*از دخمه نمیترسی؟
-گاهی چند معتاد میآیند و اذیتم میکنند و سر به سرم میگذارند و من نمیتوانم جوابشان را بدهم. من از این منجلاب نمیتوانم رها شوم.
*از دختر بزرگت خبر داری؟
-تا دو سال پیش میآمد و میدیدمش، شوهرش شاسی بلند دارد. اما من نمیخواهم بچه ام جلوی شوهرش و خانواده او خجالت بکشد به خاطر داشتن چنین مادری، برای همین ازش خواهش کردم به دیدنم نیاید. چند ماه قبل یکبار از دور آمد من را دید و رفت و دیگر نیامد.
*تا حالا دستگیر شدی؟
-یکبار که رفته بودم سر جاده جنس بگیرم، ماموران من را گرفتند و چند روزی کمپ بودم و بعد آزاد شدم.
*زهرا آرزویت چیست؟
-میخواهم از دام افیون آزاد شوم و حتی دیگر سیگار هم نکشم. میخواهم پاک شوم و برای بچه هایم مادری کنم. من از خانواده و جامعه طرد شدم و هیچ جایی را جز این خرابه که دخمه است ندارم.