
آلاله مردان هوسران را سرکیسه می کرد/ از خودرو در حال حرکت بیرون پریدم
وقتی دوست مرد جوان به من دست درازی کرد، خودم را از خودرو به پایین انداختم، آن موقع بود که آلاله من را زیر باد کتک گرفت.
جامعه ۲۴- هنگامی که دوست بهرام در صندلی عقب خودروی شاسی بلند رفتار نامتعارفی با من داشت بی محابا به او اعتراض کردم و در یک لحظه خودم را از خودرو پایین انداختم. در این لحظه بهرام نیز پدال ترمز را فشرد و...
اینها بخشی از اظهارات زن ۲۶ سالهای است که به دلیل درگیری وحشتناک خیابانی با یکی از دوستانش به کلانتری هدایت شده بود. این زن جوان که مدعی بود «آلاله» با افشانه فلفلی به او آسیب رسانده است، درباره قصه تلخ زندگی اش به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری سجاد مشهد گفت: ۴ سال قبل در حالی از شوهرم طلاق گرفتم که هنوز یک سال بیشتر از زندگی مشترکم نمیگذشت، با وجود این علاقهای به شوهرم نداشتم و اخلاق و رفتارهایش را تحمل نمیکردم.
از سوی دیگر هم مادرم که او نیز زنی مطلقه بود در همین مدت به عقد مرد دیگری درآمد و زندگی جدیدی را آغاز کرد، اما من دیگر جایی در زندگی او نداشتم و مادرم برای حفظ زندگی خودش مرا نپذیرفت. با این حال خانهای برایم اجاره کرد تا مزاحمتی برای او و ناپدری ام نداشته باشم این گونه بود که از چند سال قبل به زندگی مجردی روی آوردم و گاهی برای تامین مخارجم کار میکردم و از مادرم نیز کمک مالی میگرفتم.
در این میان، یکی از دوستان دوران مدرسه ام به خانه من رفت و آمد زیادی داشت از روزی که با «آلاله» در کلاس سوم ابتدایی دوست شدم این رفاقت درحالی تا به امروز ادامه یافت که او را مانند خواهر خودم میپنداشتم و از پیدا و پنهان زندگی هم باخبر بودیم. او نیز فرزند طلاق بود و چند ماه قبل از من از همسرش طلاق گرفته بود.
من و آلاله سرنوشت مشابهی داشتیم با این تفاوت که مادرم گاهی از نظر مالی هوای مرا داشت، اما آلاله بعد از ازدواج مجدد پدرش، بارها از خانه فرار کرده بود چرا که نمیتوانست با زن پدرش کنار بیاید و همواره با هم درگیر بودند. از سوی دیگر آلاله پس از فرار از خانه وارد محیطی ناامن در جامعه شده بود و برای تامین هزینههای خوشگذرانی اش از هیچ خلافی رویگردان نبود و گاهی نیز مردان هوسران را سرکیسه میکرد.
بیشتر بخوانید: زن جوان از روزهای سیاه میگوید
با وجود این، او با همه مشکلاتش گاه و بی گاه بر سر من آوار میشد، چون سرپناهی نداشت و نمیتوانست خانهای اجاره کند. من هم دیگر به رفت و آمدها و رفتارهای خوب و بد او عادت کرده بودم تا این که شب گذشته باز هم زنگ خانه ام را به صدا درآورد وقتی در منزل را گشودم آلاله را با ظاهری نامرتب و چهرهای خسته و آزرده دیدم.
مثل همیشه دلم به حالش سوخت. آغوش گشودم تا برایش خواهری کنم و پای درددل هایش بنشینم، ولی تا صبح آن قدر افراد مختلف با او تماس میگرفتند که صدای زنگ تلفنش خاموش نمیشد و خواب را از چشمان من هم میگرفت. آن شب آلاله از پسرجوانی سخن گفت که آدم حسابی است و قصد ازدواج با او را دارد. او از من خواست فردا صبح همراهی اش کنم و نظرم را درباره شکار جدیدش بگویم چرا که بهرام او را به صرف صبحانهای داغ دعوت کرده بود.
خلاصه صبح که از خواب بیدار شدیم من هم خودم را آماده کردم تا مهمان آنها باشم البته من هم در میان ارتباط با برخی مردها به گرگی بالان دیده تبدیل شده بودم و از این نوع مهمانیها وحشتی نداشتم. بالاخره هنگامی که به محل قرار رسیدیم خودروی شاسی بلند سفید رنگی مقابل مان ترمز زد و آلاله خیلی راحت در صندلی جلو نشست. من هم در حالی در عقب خودرو را بازکردم که دوست بهرام نیز در صندلی عقب نشسته بود. وقتی صبحانه را خوردیم قرار شد آلاله و بهرام مرا تا مسیری برسانند که به خانهام بازگردم، اما زمانی که به پارک ملت رسیدیم دوست بهرام با جملاتی زننده از من خواست تا او را همراهی کنم یا او به منزل من بیاید.با شنیدن این جملات روح و روانم به هم ریخت و در حالی که با فریاد به او اعتراض میکردم به زور در خودرو را گشودم و خودم را پایین انداختم.
بهرام که از دیدن این وضعیت ترسیده بود پدال ترمز را فشرد و آلاله را نیز از خودرو پیاده کرد و به همراه دوستش از آن جا گریخت، اما آلاله که معتقد بود با این رفتار ازدواجش را نافرجام گذاشته ام با چشمانی از حدقه در آمده و چهرهای وحشتناک افشانه فلفلی را از کیفش بیرون کشید و آن را بر سر و صورت من خالی کرد.
او سپس به سوی من حمله ور شد و به شدت کتکم زد تا جایی که شهروندان از ترس وقوع حادثهای جبران ناپذیر با پلیس ۱۱۰ تماس گرفتند و بدین ترتیب نیروهای انتظامی ما را به کلانتری آوردند و...