حوادث برگزیده
کد خبر: ۲۰۵۵۷
تاریخ انتشار: ۱۳:۳۷ ۱۰ آذر ۱۴۰۰

مادرم ساقی معروف محله بود/ ۱۳ سالگی معتاد شدم

مادرم اینقدر مواد فروخت که در محله به ساقی معروفی تبدیل شد، من در نوجوانی مواد مصرف می‌کردم و زندگی سیاهی داشتم.

پسر معتاد

جامعه ۲۴- اگرچه از آغاز دوران نوجوانی به اعتیاد روی آوردم و مواد مخدر زیادی مصرف می‌کردم، اما اکنون که در هنرستان تحصیل می‌کنم استعمال مواد مخدر را کنار گذاشته ام با این حال از نظر روحی بسیار آشفته‌ام تا جایی که از شدت افسردگی و با یک تصمیم جنون آمیز ظرف بنزین را روی سرم ریختم و فندک را کشیدم، اما ...

این‌ها بخشی از اظهارات جوان ۱۸ ساله‌ای است که با پیکری آغشته به بنزین به کلانتری نجفی مشهد هدایت شده بود. او پس از گذر ساعتی از این حادثه وحشتناک نافرجام و در حالی که آرامش نسبی خود را بازیافته بود درباره قصه تلخ زندگی اش به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری گفت: من هم مانند بسیاری از جوانان خلافکار، قربانی طلاق و مواد مخدر هستم چرا که پدر و مادرم هیچ گاه با هم تفاهم نداشتند و مدام به درگیری و مشاجره می‌پرداختند تا این که بالاخره قیچی طلاق، زندگی آن‌ها را از هم جدا کرد، اما من که آن زمان ۵ سال بیشتر نداشتم در کنار مادرم ماندم و این گونه سرنوشت تلخ من آغاز شد.

مادرم برای گذران زندگی به فروش مواد مخدر روی آورد و به یکی از فروشندگان معروف محله تبدیل شد، اما دو سال بعد در حالی که خودم را برای رفتن به مدرسه آماده می‌کردم و مانند خیلی از دانش آموزان دیگر شور و شوق عجیبی داشتم ناگهان سیاه‌ترین ابر زندگی بر دوران کودکی ام سایه افکند. چرا که ماموران انتظامی مادرم را هنگام حمل مقدار زیادی مواد مخدر دستگیر کردند.

خلاصه مادرم روانه زندان شد و من هم با دستور مقام قضایی به بهزیستی رفتم. آن زمان، حقیقت این ماجرای تلخ را نمی‌دانستم و از این که مادرم را نمی‌دیدم بسیار ناراحت بودم و از پدرم نیز خبری نداشتم بالاخره این روز‌های سیاه به پایان رسید و مادرم ۵ سال بعد از زندان آزاد شد و مرا در حالی از بهزیستی تحویل گرفت که مقطع ابتدایی را تمام کرده بودم و باید تحصیلاتم را در دوره متوسطه اول ادامه می‌دادم.

اما در همین روز‌ها مادرم با مرد دیگری ازدواج کرد که با او نیز سرناسازگاری داشت. باز هم روزگار تلخ من ادامه یافت و برای فرار از مشکلات خانوادگی و درگیری‌های پدر و مادرم سراغ دوستانی رفتم که از خودم بزرگ‌تر بودند و مواد مخدر استعمال می‌کردند.


بیشتر بخوانید: عکس و فیلم های داخل گوشی بهارک را پیش همسرش رسوا کرد


من هم در حالی که وارد سیزدهمین بهار زندگی ام شده بودم بساط مواد مخدر را در کنار آن‌ها پهن کردم و به مصرف حشیش روی آوردم. مشکلات و درگیری‌های پدر ناتنی و مادرم هر روز بیشتر می‌شد چرا که مادرم معتقد بود ناپدری ام اموالش را بالا کشیده و از او کلاهبرداری کرده است. کار به جایی رسید که مادرم دچار بیماری‌های روحی و روانی شد و تحت نظر پزشک قرار گرفت. من هم برای تامین هزینه‌های اعتیادم شاگرد مردی شدم که به نقاشی ساختمان اشتغال داشت.

خیلی زود این حرفه را آموختم و همزمان تحصیلاتم را در رشته نقشه کشی ساختمان ادامه دادم، ولی از حدود یک ماه گذشته به خودم آمدم که مصرف مواد مخدر فرجام تلخی دارد به همین دلیل دیگر به استعمال حشیش ادامه ندادم و به مادرم و کمک به او در امور منزل و خانه داری پرداختم. حالا صبح که از خواب بیدار می‌شوم صورت مادرم را می‌بوسم و برایش قهوه دم می‌کنم، اما او هیچ گونه محبتی به من ندارد و توجهی به خواسته هایم نمی‌کند.

خیلی دوست دارم مادرم دست نوازش بر سرم بکشد و مرا از این تنهایی نجات بدهد، اما همه این‌ها فقط آرزو‌های دست نیافتنی است به همین دلیل در یک لحظه تصمیم جنون آمیزی گرفتم و با ریختن بنزین روی پیکرم، قصد داشتم خودم را آتش بزنم و از این همه ناراحتی روحی و روانی رها شوم، اما نه تنها جرئت این کار را نداشتم بلکه وقتی فندک را کشیدم به اشتباه احمقانه خودم پی بردم وبا کمک مشاوران کلانتری و مادرم از این تصمیم وحشتناک منصرف شدم و به کلانتری آمدم.

دیدگاه کاربران