
شریف عرق خور و فحاش بود/ تصاویر لخت شوهرم با زنان غریبه را دیدم
با آن که علاقه قلبی به خواستگارم نداشتم اما با اصرار همکارم و دیگران با او ازدواج کردم اما زمانی فهمیدم که همسرم مردی بداخلاق و مشروب خوار است که دیگر کار از کار گذشته بود.
جامعه ۲۴- زن ۲۵ ساله در حالی که دادخواست طلاق را روی میز مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری میرزا کوچک خان مشهد میگذاشت، درباره سرگذشت خود گفت: علاقهای به تحصیل نداشتم و به همین دلیل بعد از پایان مقطع راهنمایی درس و مدرسه را رها کردم و به کلاسهای آموزش آشپزی رفتم تا حرفهای بیاموزم.
با آن که در یک خانواده ۹ نفره زندگی میکردم و پدرم بازنشسته شهرداری بود، اما هیچ گاه از نظر مالی و عاطفی مشکلی نداشتم و خیلی زود با دیگران ارتباط برقرار میکردم. با «نادره» هم در کلاس آشپزی دوست شدم و رابطه صمیمانهای بین ما برقرار شد.
در اثنای همین رفت و آمدها یک روز نادره از من خواست که با خانواده ام صحبت کنم تا عمویش به خواستگاری ام بیاید. او آن قدر از کمالات اخلاقی و مردانگی عمویش تعریف و تمجید کرد و مدعی بود مرا خوشبخت میکند که به ناچار موضوع را با خانواده ام در میان گذاشتم و بدین ترتیب «شریف» به همراه خانوادهاش به خواستگاریام آمد. اما من در همان جلسه اول خواستگاری او را نپسندیدم و پاسخ منفی دادم چرا که نتوانستم در همان دیدار اول علاقه قلبی به او پیدا کنم.
با وجود این، خانواده او و نادره ماجرا را رها نکردند و در طول یک ماه چند بار دیگر به خواستگاری ام آمدند تا این که بار آخر شریف با حرفهایش مرا قانع کرد که زندگی خوبی برایم فراهم میکند و مرا دوست خواهد داشت.
بالاخره پذیرفتم و در نوزدهمین بهار زندگی ام پای سفره عقد نشستم، اما هنوز چند روز از برگزاری مراسم عقدکنان نگذشته بود که بایدها و نبایدهای نامزدم آغاز شد. او خیلی مرا محدود میکرد و اجازه نمیداد به تنهایی از خانه خارج شوم. با این که خیلی از رفتارهای او سرخورده شده بودم، اما با نصیحتهای خانوادهام زندگی مشترکم را آغاز کردم، ولی رفتارهای نامتعارف همسرم نه تنها بهتر نشد بلکه بداخلاقی و ناسزاگویی نیز برآنها افزوده شد.
بیشتر بخوانید: عکس و فیلم های داخل گوشی بهارک را پیش همسرش رسوا کرد
خلاصه پسرم را باردار بودم که فهمیدم همسرم مردی مشروب خوار است و مدام در پارتیهای مختلط شرکت میکند. کار به جایی رسید که دیگر بساط مشروب خواری را در خانه پهن میکرد و مرا نیز با خودش به مجالس گناه آلود میبرد. او نه تنها به تذکرات من توجهی نداشت بلکه اعتراض هایم را نیز با کتک پاسخ میداد.
دیگر همواره خودم را به خاطر این ازدواج ناشیانه سرزنش میکردم، ولی باز هم به توصیه اطرافیانم باردار شدم تا شاید با به دنیا آمدن دومین فرزندم اوضاع زندگی ام نیز تغییر کند، ولی روزگار خوش زندگی برایم یک آرزو شد. چرا که شریف دیگر سرکار هم نمیرفت و مدام در فضاهای مجازی سیر میکرد و بداخلاقی هایش روز به روز بیشتر میشد. یک روز وقتی تصاویر زننده او را با زنان غریبه در گوشی تلفنش دیدم دیگر نتوانستم این مورد را تحمل کنم
وقتی به او اعتراض کردم آن قدر کتکم زد که مجبور شدم به خانه پدرم پناه ببرم. از آن روز به بعد دیگر به زندگی مشترک با او بازنگشتم، اما اکنون با خودم میاندیشم که شریف مرد زندگی من نبود و نباید فقط به اصرار دیگران با او ازدواج میکردم. حالا هم درحالی قصد طلاق دارم که امیدوارم بتوانم حضانت فرزندانم را بگیرم تا زیر دست پدر بی اخلاقشان فنا نشوند.