روان روانپزشکی
کد خبر: ۶۹۴۱
تاریخ انتشار: ۰۶:۲۷ ۰۹ مرداد ۱۴۰۰

گسترش نابرابری؛ پیامد اجتماعی کرونا

کرونا از زمانی که آمده است علاوه بر جنبه بیماری، موجب گسترش فقر و نابرابری اجتماعی و به نوعی شکاف طبقاتی شده است، در این میان ثروتمندان، ثروتنمند‌تر شده و فقیران فقیرتر شده است.

نابرابری- بی عدالتی

جامعه ۲۴ - بیش از یک سال‌و نیم از شناسایی اولین موارد مبتلا به بیماری کووید ۱۹ در ایران می‌گذرد. در این مدت هزاران نفر جان خود را بر سر این بیماری گذاشتند و میلیون‌ها نفر نیز یا بیمار شده و یا به گونه‌ای دیگر درگیر این بیماری شده‌اند. قدر مسلم اینکه در این یک سال و نیم کسی نبوده است که از تأثیر کرونا بر زندگی خود در امان بوده باشد. در واقع می‌توان گفت در حال حاضر کرونا اجتماعی‌ترین بیماری و پدیده‌ای است که بسیاری از افراد، گروه‌ها و اجتماعات را تحت تأثیر خود قرار داده است، لذا نگاه به کرونا به عنوان یک موضوع صرفا پزشکی یک خطای راهبردی در مدیریت و کنترل آن است، به همین جهت باید نخست ابعاد اجتماعی آن را شناخت و سپس به کمک تبیین این ابعاد، در اندیشه مدیریت آن بود. در این راستا مزدک دانشور پزشک و عضو انجمن جامعه شناسی ایران به خطرات نبود نگاه اجتماعی به بیماری کرونا، از دست رفتن سرمایه و اعتماد اجتماعی و شکاف دولت – ملت پرداخته است.

کرونا علاوه بر جنبه بیماری، ابعاد اجتماعی، روانی، سیاسی و اقتصادی هم دارد، چرا تا امروز به جز موارد معدودی نظرسنجی یا یاداشت‌ها کوتاه، مطالعه‌ای جامعه‌شناختی در رابطه با تأثیرات اجتماعی این بیماری صورت نگرفته است و از نظر شما دلیل این که جامعه‌شناسان و متخصصان سلامت اجتماعی خود را بی نیاز از این تحقیقات می‌بینند چیست؟

به نظر من درباره انتخاب کلمات باید دقت زیادی داشت. بی‌نیازی و بی‌میلی شاید اولین اصطلاحاتی باشد که در مواجهه با این وضعیت به کار می‌بریم، اما نباید فراموش کرد که برای نگاهی دقیقتر باید بیشتر از ریشه‌ها فراتر رفت.

نظام دانشگاهی ایران (و نظام پژوهشی آن) نظامی است که سال‌ها با محدودیت‌ها در گزینش افراد در سطوح دکترا و استادی دانشگاه روبه‌رو بوده است. به این معنی که اکثر افرادی در این نظام مشغول تدریس (و شاید پژوهش) هستند، از فیلتر‌های بسیار زیادی گذشته‌اند تا از هرگونه نگاه انتقادی و رادیکال عاری باشند و برای نظام حکمرانی ایران مشکل عقیدتی ایجاد نکنند. به این معنا که پروژه‌های سیاسی- اجتماعی حاکمیت از پیش طراحی و اجرا می‌شود. بحث ما در اینجا بر روی این نیست که توسط چه کسانی و چه گروه‌هایی این برنامه‌ها تنظیم و اجرا می‌شوند، تحقیقات جامعه‌شناسانه و اجتماعی در این طرح‌ها در آخرین رتبه قرار دارد. یعنی شاید میلیارد‌ها ریال صرف طراحی و مهندسی مثلا «مسکن مهر» شود، اما سهم بسیار اندکی از آن به مطالعات اجتماعی اختصاص پیدا کند و حتا اگر هم این اتفاق رخ دهد، به اساتید و پژوهشگرانی این طرح‌ها «هبه» می‌شود که در اصل طرح چند و، چون چندانی نیاورند و به نوعی تأییدگر آن باشند. نگاه انتقادی نه تنها تحمل نمی‌شود بلکه اصالتا امکان ابراز وجود را ندارد.


بیشتر بخوانید: خداحافظ هموطن/ چرا میل به مهاجرت از ایران افزایش یافته است؟


دومین رادع و مانع به خصوص در مورد طرح‌های بهداشتی درمانی، خود وزارت بهداشت (و یا دولت) است. به تجربه شخصی که از تحقیق در مورد طرح تحول سلامت داشتم، به این نتیجه رسیدم که وزارت بهداشت حتا آمار‌های تفکیکی مربوط به مرگ و میر مادران MMR)) را که یکی از آمار‌های بسیار پایه‌ای و مهم بوده، محرمانه اعلام کرده است. نه تنها برای محققان و پژوهشگران خارج از وزارتخانه دسترسی به آمار و ارقام رسمی میسر نیست، بلکه ادارات مختلف وزارت بهداشت نیز چندان از اقدامات و نتایج کار‌های یکدیگر خبر ندارند.

به نظر می‌رسد مجموعه دولت و وزارت بهداشت به صورت خاص با پژوهش‌های اجتماعی سرسازگاری ندارند، زیرا مطمئن هستند که در خلال این پژوهش‌ها مشکلات و نواقص طرح‌ها معلوم می‌شود و با احتمال استفاده رقیب از این مطالعات، ممکن است تخصیص بودجه مصوب به تعویق بیفتد و یا فساد موجود عیان شود.

سومین نکته ضعف جامعه مدنی و نهاد‌های مستقل و سمن‌ها هستند. ما در ایران شاهد این مسأله هستیم که هویت‌های جمعی به صورت نظام‌مند با عواقب سختی روبه‌رو می‌شوند. احزاب و فعالان مدنی در حقیقت پژوهشگرانی هستند که از طرف اقشار و طبقات خاص جامعه به تحقیق در مورد طرح‌ها و رخداد‌های اجتماعی می‌پردازند و یا هزینه‌های آن را تأمین می‌کنند. اما ما هیچ حزب، تأکید می‌کنم هیچ حزب سیاسی نداریم که به نمایندگی از بخشی از جامعه مدنی مثلا بر روی طرح تحول سلامت و مسائل اجتماعی حاصل از آن تحقیق کند و یا هزینه این پژوهش‌ها را پرداخت کند و بدیلی به جامعه ارائه دهد.

شکاف دولت ملت

با توجه به اینکه کشور‌های همسایه در حال واکسیناسیون گسترده بوده و عملاً بازگشایی‌ها را آغاز کرده‌اند و در حال بازگشت به زندگی پیش از کرونا هستند، ایران تنها کشوری است که چندین پیک مختلف را تجربه کرده و به صورت مرتب شرایط اضطراری و قرمز می‌شود در این راستا شهروندان بسیاری خود را با شهروندان این کشور‌ها مقایسه می‌کنند و به نوعی دچار سرخوردگی می‌شوند این موضوع به لحاظ اجتماعی چه خطری دارد؟ از سوی دیگر در این یک سال و نیم گذشته محدودیت‌های مختلفی نیز بر مردم و زندگی اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی آنان تحمیل می‌شود تداوم این وضعیت چه تبعاتی را متوجه سلامت اجتماعی و حتی مقابله با پاندمی می‌کند؟

 اگر دولت – ملت را یک پدیده مدرن حدودا ۲۰۰ ساله بدانیم، می‌توان فرض کرد که ما در وضعیت بی‌دولتی گرفتار شده‌ایم. دولت در نگاه وبری عقلانیت یک جامعه یا دستگاه عقلانی جامعه‌ای پیچیده برای حل مشکلات آن اجتماع خاص است و از این نگاه به نظر می‌رسد که ما دولتی برای حل مشکلات نداریم. اما نظریات دیگری نیز در رابطه با نهاد دولت وجود دارد، مثلا در نگاه مارکس دولت کمیته امور عمومی طبقه حاکم است. یعنی با عقلانیتی ابزاری به نفع و تداوم طبقه حاکم می‌اندیشد. در این نگاه دولت لزوما به دنبال حل مسائل جامعه نیست و در مواقعی مصالح خود را در تقابل با دیگر طبقات محکوم، می‌بیند. من به نگاه دوم نزدیکترم به نظرم ما دچار بی‌دولتی نیستیم، اتفاقا دولتی قدرتمند داریم که مصالح و مطامع خود را دنبال می‌کند و این رویکرد‌ها گاه با مصالح و منافع طبقات محکوم در تعارض قرار می‌گیرد. دستگاه دولت که نماینده طبقه حاکم است، در مسائل داخلی و خارجی رویکردی دارد که متاسفانه به تخریب محیط زیست و کمبود منابع آب، کمبود سرمایه‌گذاری در امور زیرساختی (راه آهن، جاده، برق و...)، و بی‌توجهی به ساحت بازتولید زندگی (کودک پروری، آموزش و پرورش، بهداشت و درمان، فضای زیست شهری و ترافیک و ...) منجر شده است.

 این شکاف دولت ملت چه تبعات منفی دارد؟

هر چه این شکاف بین دولت (طبقه حاکم) و ملت بیشتر شود، اعتماد به دولت و همبستگی اجتماعی، بیشتر دچار خدشه می‌شود. از آن سو با توزیع منابع به نفع طبقه حاکم و اعوان و انصار آنها، نابرابری دهشتناکی در ایران شکل گرفته است که بعدا به عوارض آن برای سلامتی و مسائل اجتماعی خواهم پرداخت. پس ما در دو راستا، یعنی شکاف دولت- ملت و نابرابری بین طبقات در حال حرکت به نقاط خطرناکی هستیم و این را پیمایش‌های خود وزارت ارشاد و آمار معروف به ضریب جینی تأیید می‌کنند. هر دوی این گسل‌ها و شکاف‌ها (شکاف دولت-ملت و شکاف طبقاتی) علت اصلی بی‌اعتمادی هستند. شکاف دولت- ملت که سال‌هاست در حال عمیق‌تر شدن بوده و پس از آبان ۱۳۹۸ تعمیق هم شده است، مانع اعتماد به نهاد‌های حاکمیتی می‌شود.

مردم پشت هر نظری از سوی دولتمردان یک توطئه یا منفعت می‌بینند و سخنان دولت‌مردان را در راستای خیر عمومی و صلاحدید همگانی نمی‌دانند. این نکته خود را در رعایت پروتکل‌های بهداشتی و اعتماد به واکسیناسیون به خصوص در مورد واکسن وطنی نشان داده است. در نتیجه این نگاه، حدود یک سوم مردم به طور کلی به روند واکسیناسیون اعتماد ندارند و در آن شرکت نخواهند کرد تا آنجا که معاون وزیر بهداشت از خلوت بودن مراکز واکسیناسیون در برخی شهرستان‌ها سخن می‌گوید و از مردم گله می‌کند که چرا شیوه نامه‌ها را در تعطیلات رعایت نمی‌کنند. به نظر می‌رسد این بار هم مانند همیشه دولت، تقصیر را به گردن ملت می‌اندازد.

از آن سو به دلیل افزایش نابرابری بین طبقات، زیست اجتماعی تضعیف می‌شود. نابرابری، اعتماد بین افراد، دوستی و رابطه اجتماعی را تخریب می‌کند و باعث می‌شود که افراد نتوانند به یکدیگر اعتماد کنند. پس به نظر می‌رسد هم در بعد عمودی (دولت – ملت) و هم در بعد افقی (رابطه بین افراد) دچار بحران اعتماد هستیم و نتایج منفی آن نیز بر کنترل همه‌گیری کرونا هم مشخص است و ما در حال تجربه اوج‌های پی در پی هستیم. چون احساس همدلی و همبستگی کمرنگ شده است و در پی هر تعطیلی شهروندان به سلامت یکدیگر فکر نمی‌کنند و فقط خستگی و فرسودگی خود را در نظر می‌گیرند، به طور کلی نابرابری فزاینده در قدرت و ثروت برای هر جامعه‌ای کشنده است.

 به نظر شما تحقیقات جامعه شناختی در ایام کرونا باید روی چه موضوعاتی تمرکز داشته باشد و چه مسائلی را هدف بگیرد؟

با توجه به آنچه در جواب سوال اول شما دادم، تحقیقات اجتماعی در ایران با موانع بسیاری روبه‌رو هستند. مهمترین سنگ پیش پای این تحقیقات شفافیت و پاسخگویی دولت و نهاد‌های دولتی است که باید از جلوی پای محققان برداشته شود. به عنوان مثال می‌گویم که جمع‌آوری آمار مربوط به میزان مرگ و میر نوزادان در ایران عموما تک منشأ (و از ادارات ثبت احوال) است، حال آنکه بسیاری از محققان ما به این آمار استناد می‌کنند و متاسفانه با خبر نیستند که آمار افغاستانی‌های مقیم ایران در این آمار ذکر نشده است و یا در مناطق روستایی مرگ و میر‌هایی که در ادارات دولتی ثبت نشده‌اند، نادیده گرفته شده است. این میزان عدم شفافیت و بی‌دقتی در وزارت بهداشت به درک محققان اجتماعی از مسائل صدمه‌ای جدی می‌زند.

شما می‌توانید به آمار‌های وزارت بهداشت از مرگ و میر کرونا، موثر بودن واکسن‌های تولید داخل، میزان هزینه‌های تحمیل شده به خانواده‌ها در راستای بستری بیماران مبتلا به کرونا و ... نظر کنید. حتا معاون کل این وزارتخانه خود معترف است که آمار مرگ و میر بیماران ناشی از کرونا را باید دو و نیم برابر کرد.

به زبان دیگر می‌خواهم بگویم که اگر ما از کیفیت جمع‌آوری آمار‌های در دسترس با خبر نباشیم، استناد ما به آن‌ها می‌تواند گمراه کننده باشد و نتیجه‌گیری‌های محققان اجتماعی نمی‌تواند در راستای بهبود مسیر قرار بگیرد. پس فقط شفافیت و پاسخگویی برای پژوهش کافی نیست، بلکه باید روش‌های جمع‌آوری این داده‌ها نیز به صورت شفاف و مشخص در اختیار پژوهشگران گذاشته شود. این کار باید در دو راستای قانون‌گذاری و فرهنگ‌سازی انجام پذیرد. در ابتدا قوانین، سیاست‌گذاران و کارشناسان وزارتخانه و دولت را موظف به در اختیار گذاشتن اطلاعات و داده‌ها به عموم مردم کند و دوم اینکه این فرهنگ سازمانی در دولت و وزارت بهداشت شکل بگیرد که پژوهشگران مستقل همراه و همکار آنان هستند و برای بهروزی و سلامت افراد این جامعه تلاش می‌کنند و دشمن یا رقیب نیرو‌های سازمانی وزارتخانه نیستند.

کرونا و افزایش نابرابری اجتماعی

 بسیاری از کارشناسان و از جمله خود شما در مورد افزایش نابرابری در اثر بیماری کرونا بسیار هشدار می‌دهید، این نابرابری چه تأثیری بر سلامت شهروندان دارد؟

 از شرایط پژوهش اجتماعی حول محور سلامت و بیماری که بگذریم، به نظر من مهمترین موضوع در حال حاضر افزایش نابرابری و تبعات آن به علت همه‌گیری کروناست. تحقیقات جدید به روشنی نشان داده است که نابرابری فی‌نفسه یک مولفه اساسی در سلامت شهروندان شناخته می‌شود و فارغ از مساله فقر و حاشیه نشینی باید به آن نگریست. از نگاه من، کرونا، چون همه بیماری‌های همه‌گیر تنفسی در طبقات فرودست قربانیان بیشتری پیدا می‌کند و ضعیف‌ترین اقشار در گسل‌های طبقاتی، جنسیتی، قومی، نژادی و متن- حاشیه را بیشتر درگیر کرده و بار بیماری disease burden)) را برای آن‌ها سنگین‌تر می‌کند.
در تازه‌ترین آمار به سنگین شدن هزینه‌های درمان کرونا در سبد مصرف خانوار اشاره شده است و البته باید تبعات آن را که می‌تواند هزینه‌های خانمان برانداز catastrophic fees)) و فقرزا (impoverishment) باشد، در نظر گرفت. تحقیقات اجتماعی باید بر نابرابری هم به عنوان تعیین کننده اجتماعی ابتلا به بیماری کرونا و هم به عنوان تشدید کننده عوارض سلامتی تمرکز کند.
اما مهمترین مساله در رابطه با نابرابری تأثیر علّی- معلولی آن بر نابسامانی‌ها و آسیب‌های اجتماعی است. ما به روشنی شاهد این مسأله هستیم که جهان پس از کرونا (یا، چون ما در حال تجربه امواج پیاپی کرونا) نابرابری بیشتری را در خود بازتولید کرده است. ثروت میلیاردر‌های جهان (چون جف بزوس) به سرعت افزایش پیدا کرده و فقیرترین لایه‌های اجتماعی از حداقل‌های امنیت اقتصادی هم برخوردار نیستند. آمار‌ها نشان می‌دهند که ایران یکی از کشور‌هایی بوده که در دوران همه گیری بیشترین میلیونر را به جامعه تحویل داده است.

می‌توان فرض کرد که در فقدان رشد اقتصادی، ثروتمند شدن عده‌ای به معنای فقیرتر شدن بسیاری دیگر است و تغییرات ضریب جینی آن را بازنمایی و تأیید می‌کند. این نابرابری فزاینده مطمئنا عوارض اجتماعی بسیاری خواهد داشت. یکی از این عوارض افزایش خشونت در هر دو شکل خشونت عامدانه و ساختاری است توضیح در رابطه با خشونت ساختاری را به بعد موکول می‌کنم و بیشتر بر آن چیزی انگشت می‌گذاریم که در ذهن ما از خشونت تداعی می‌شود. کتک زدن همسر و فرزند در خانه، دعوا و نزاع خیابانی، تجاوز، قتل و فرزندکشی. به طور کل تمامی «آمار‌های شلاق خورده» گواهی افزایش این آسیب‌ها هستند. آمار شلاق خورده به معنای آماری است که از ارتفاع و بلندی آن به زور کاسته شده است. برخی جامعه‌شناسان و عموما کارشناسانی که در صدا و سیما حضور پیدا می‌کنند، علت اصلی افزایش این مشکلات را در بی فرهنگی بخشی از مردم دانسته و راه حل را در آموزش و یا در بدترین حالت در مجازات و تنبیه می‌بینند. این کارشناسان همیشه حاضر در رسانه‌های رسمی همیشه تقصیر مشکلات را به گردن کسانی می‌اندازند که خود قربانی وضعیت موجود هستند و نمی‌توانند یا بهتر بگویم نمی‌خواهند ساختارهایی، چون نابرابری، بیکاری و فقر، به حاشیه رانده شدن و طرد اجتماعی را ببینند.

به طور خلاصه باید بگویم که همه‌گیری کرونا هم در سایه نابرابری‌ها حرکت کرده است و هم خود به نابرابری‌ها در تمامی عرصه‌ها افزوده است. از نگاه من و بسیاری از جامعه نشاسان امروز نابرابری معیاری غیر از فقر و حاشیه نشینی است و باید به طور دقیق مورد مطالعه اجتماعی قرار بگیرد و اثرات آن بر جامعه در سایه همه‌گیری کرونا نشان داده شود.

الگو‌های اجتماعی کنترل و مدیریت پاندمی کرونا

 آیا الگو‌های اجتماعی موفقی در کنترل پاندمی کرونا وجود دارند؟
به نظر می‌رسد با مطالعه تطبیقی بین کشور‌هایی که در کنترل همه‌گیری و یا عوارض سلامت این همه‌گیری موفق بوده‌اند، یک الگو در حال ظهور و بروز است. البته گزینه‌های سطحی هم مطرح می‌شود مثل اینکه در کشور‌هایی که حکمرانان زن دارند، اوضاع بهتر است. مهمترین الگویی که از این همه‌گیری در عرصه جهانی استخراج می‌شود، بین کشور‌هایی که دولت در امر سلامت و بهداشت حضور موثر و حاکمیتی دارد و کشور‌هایی که بخش خصوصی عهده دار سلامت و بهداشت است تفاوت معناداری وجود دارد. شما هلند و دانمارک را با انگلستان و آمریکا مقایسه کنید. ابرقدرت‌های قرون متمادی با تمرکز شدید قدرت و ثروت در کشورشان صد‌ها هزار کشته دادند. در آمریکا یعنی مهد واکسن کرونا هنوز هم آمار کشته شدگان چند صد نفر است و دولت ناتوان از اعتماد آفرینی میان شهروندان محافظه‌کار و فناتیک برای ترغیب واکسیناسیون است.

این اتفاقی است که من نگرانم در روستا‌های ایران رخ بدهد و اعتماد برخی اقشار به دولت و واکسیناسیون از دست رفته باشد.

یا در همین جهان سوم، فاصله بین کوبا و برزیل را ببینید. در یک کشور نظام بهداشتی فوق العاده گسترده و همه جانبه‌نگر توانسته است همه‌گیری را کنترل و به سرعت واکسن‌های مورد نیازش را تولید کند. اما در برزیل یک رئیس جمهور به شدت راستگرا کرونا را یک سرماخوردگی ساده می‌داند و بر ضد قرنطینه اعمال شده در یک ایالت راهپیمایی می‌کند.

به نظر می‌رسد که محققان اجتماعی در حوزه سلامت باید به این الگو در ایران هم بپردازند و نشان دهند که خصوصی‌سازی، برون سپاری و واگذاری‌ها در عرصه بهداشت و درمان تا چه حد بر کنترل همه‌گیری، درمان بیماران و سرعت و گستره واکسیناسیون موثر بوده است.

مطالعات اجتماعی مرگ در دوران همه‌گیری کرونا

با توجه به تلفات انسانی گسترده پاندمی کرونا مطالعه مرگ و سوگ در این دوران چه اهمیتی دارد؟

محققان اجتماعی و پژوهشگران فرهنگ باید به حوزه‌ای دیگر نیز نظر داشته باشند؛ مطالعات اجتماعی مرگ. پزشکی و مرگ رابطه نزدیکی با همدیگر دارند. چنانکه دانشجویان پزشکی در ترم اول و دوم به سالن تشریح می‌روند تا «بدن‌مندی» انسان را کشف کنند و در بیمارستان‌هایی کار می‌کنند که اکثریت شهروندان تجربه‌ای از مرگ نزدیکان را در آن دارند و یا خود به همین سرانجام می‌اندیشند.

مردن در دوران کرونا، مرگی عادی نیست. اعداد و ارقام تلخ و جان‌سوزند. صد‌ها انسان و گاه ده‌ها انسان از یک بیمارستان، بدون سوگواری و بدرقه‌ای درخور، پیچیده در چند لایه پلاستیک و محافظ، نه بوسه آخر میسر است و نه حتا لمسی بدون محافظ، ده‌ها انسان با همه دورنما‌ها و رویاها. بیشتر سالمندند، اما همیشه جوانی میان آن‌ها هست و این تلخی را بیش از پیش می‌کند. پزشکان جوان ما چگونه با این همه مرگ کنار می‌آیند؟ بی حس می‌شوند یا خود از حضور مرئی مرگ به مرگ پناه می‌برند، پناه بردن به آَشیانه گرگ، به راستی خودکشی سریالی پزشکان جوان ما چه علتی داشته و چرا اتفاق افتاده است؟

از آن سو، خانه‌هایی خالی مانده از همدردی و سوگواری را شاهد هستیم. مناسک سوگ سال‌هاست که آرام بخش بازماندگان است. اما این سوگواری ناتمام چه تأثیری بر شهروندان بی دفاع گذاشته است؟ این شهروندان چگونه می‌توانند این اتفاق را در زندگیشان هضم کنند و با آن کنار بیایند. بدون گریستن بر شانه نزدیکان، بدون حضور آشنایان، بدون مراسم و مناسک چگونه رفتن عزیزانشان را تحمل می‌کنند؟
این‌ها سوالاتی است که پژوهشگران اجتماعی باید برای یافتن پاسخ آن تلاش کنند. باید وزارت بهداشت و دولت در‌ب بیمارستان‌ها را بر پژوهشگران بگشایند و بسیاری از این دست مسائلی را که همه‌گیری کرونا برای ما به ارمغان آورده است، با حضور این جنس محققان بررسی کنند. زمان را باید دریافت که جاودان نیستیم، زمان را باید دریافت که در برابر آن پاسخگو هستیم.

دیدگاه کاربران