روایت بچه پولداری که معتاد و کارتن خواب شد/ از داشتن پدری مایهدار تا زبالهگردی در پایتخت
از خانه ویلایی شمال شهر به خوابیدن در جویهای جنوب شهر رسیده بود، ۱۵ بار برای ترک اقدام کرد، اما نشد، فقط یک اعتماد به او در میان معتادان باعث شد تا ترک کند و آماده زندگی دوباره در شمال شهر شود.
جامعه ۲۴- میگوید پسر یک کارخانه دار در شمال تهران است و پدرش سوپر میلیاردر، اما کارش به جایی رسید که از جویهای محله هرندی پیدایش کردند و او را ترک دادند. پسر جوان در گفتگو با جامعه ۲۴ از روزهای سیاه مواد مخدر و اعتیاد میگوید.
*خودت را معرفی کن؟
-مهرداد ۲۸ ساله هستم.
*چند سال است که معتادی؟
-۵ سال است که کشیدن مواد مخدر را شروع کردم، ولی سه سال کارتن خواب و خیابان گرد بودم.
*خیابان گرد؟
-آره. اوایلش که از خانه بیرون زدم از ترسم شبی دو سه ساعت توی پارکها بیشتر نمیخوابیدم و همش خیابانها را متر میکردم. شاید روزی ۲۰ کیلومتر پیاده روی میکردم آن موقع، بعد کمکم آمدم جنوب شهر و اینجا دیگر جا خواب معین در پارک داشتم.
*بچه کجای تهران هستی؟
-قیطریه بودیم. پشت پارک پدرم یک خانه ویلایی داشت.
*چطور سر از جنوب شهر در آوردی؟
-وقتی اینقدر تابلو معتاد شدم پدرم سعی کرد ترکم دهد، اما ۱۵ بار خوابیدن در کمپهای ترک اعتیاد فایده نداشت، آنها از من قطع امید کردند و من را بیرون انداختند. مایه اذیت و ننگ خانواده شدم.
*دست به خلاف هم زدی؟
-باز کردن گاو صندوق را خوب یاد گرفتم، اما دست به سرقت نزدم، فقط بلد شدم چجوری اینکار را انجام بدم.
*تتوهای روی دستت چیست؟
-من کل بدنم خال دارد. اینها را جوان و جویای نام بودم، زدم، خیلی قشنگ بودند، اما برای ترمیم یا زدن خال جدید پول ندارم که هزینه کنم.
*چه شد تصمیم به ترک گرفتی؟
-اولش که دوستانم من را به آقا غلام (غلام کاردی) معرفی کردند برای ترک، دلم نمیخواست ترک کنم. روز اول غلام برعکس همه به من اعتماد کرد و من را مسئول قرارداد کرد و کلیدها را به من داد.
*بعد چه شد؟
-بعد چند روز یک شب گاو صندوق آقا غلام را خالی و شبانه از کمپ فرار کردم. دو روز در خیابان چرخیدم، اما مواد نزدم، به خودم آمدم گفتم من به اعتماد آقا غلام خیانت کردم و باید جبران کنم، برگشتم کمپ و الان چند وقتی است دوباره بستری شدم و تحت درمان هستم.
بیشتر بخوانید: پدرزنم را معتاد کردم، از خانه بیرونم کردند/ معتاد اگر به ته خط نرسد ترک نمیکند
*صاحب کمپ شکایتی نکرد؟
-آقا غلام خیلی مشتی و خوب است، تحصیلکرده است، من گفتم غلط کردم و او هم باز هم به من اعتماد کرد و دوباره مسئول کمپ شدم و کلیددار هستم. چه کسی اینجوری به یک معتاد خیابانی اعتماد میکند. همین اعتمادش باعث شد اینبار تصمیم به ترک بگیرم.
*از خانواده ات خبر داری؟
-چندباری آمدند اینجا دیدنم و وقتی متوجه شدند قرار است ترک کنم، پدرم قول داد که بازهم من را به خانه راه بدهد و در کارخانه اش مشغول بکار شوم.
*بعد ترک چه برنامهای برای زندگیت داری؟
-می خواهم به خودم برسم، باشگاه بروم و بعد ازدواج کنم. کار را هم که پدرم قولش را بعد از پاکی داده است.
*برای پسر یک میلیاردر سخت نبود؟
-جهنم بود، از ناز و نعمت و پول و میهمانیهای شبانه، سفر به دوبی و ترکیه و حتی فرانسه کارت به جایی برسد که مجبور شوی در جوی آب و سطل دنبال غذا یا زباله بگردی تا شکم گرسنه ات را سیر کنی، هزار حرف بشنوی تا یک گرم مواد به تو بدهند تا از خماری نمیری، خیلی دوران بدی بود.
*چه چیزی بیشتر اذیتت میکرد؟
-خرد شدن شخصیتم، من جوان تازه لیسانس گرفته افتادم در راهی که تهش را نمیدانستم، از یک سیگاری کشیدن من رسیدم به التماس برای یکبار کشیدن شیشه اشتراکی بلکه یک دود بگیرم از خماری نمیرم؛ خدا نصیب گرگ بیابان نکند.