اعترافات حسین غول در مورد قتل مرد قصاب
حسین غول شرور معروف شرق تهران که متهم است در جریان درگیری مرد قصاب را با شلیک گلوله به قتل رساندهاست در جلسه دادگاه ماجرا را شرح داد و از خودش دفاع کرد.
جامعه ۲۴- ۹خردادسال۹۸، مأموران پلیس تهران از درگیری مسلحانه منجر به قتل در شرق تهران باخبر و راهی محل شدند. وقتی مأموران به محل حادثه رفتند با جسد مرد جوانی به نام فرهاد روبهرو شدند که با شلیک گلوله کشته شدهبود. پدر و پسر عموی مقتول نیز در آن درگیری مجروح و به بیمارستان منتقل شدهبودند. همچنین در شاخه دیگری از تحقیقات مشخص شد عامل قتل که یکی از اراذل و اوباش سطح یکشرق تهران معروف به حسین غول بود، پس از ارتکاب به جرم با سلاح گرم از محل متواری شده است.
دستگیری متهم هنگام فرار از کشور
با انتقال جسد به پزشکی قانونی، تلاش برای دستگیری متهم ادامه داشت، اما در روند بررسیها مشخص شد او از شهر تهران خارج شده و قصد خروج از کشور را دارد. با بهدست آمدن این اطلاعات سرانجام کارآگاهان پلیس توانستند مخفیگاه وی را در شهرستان بانه شناسایی و در یک عملیات پلیسی او را دستگیر کنند.
متهم به تهران منتقل شد و در پلیسآگاهی تحت بازجویی قرار گرفت. متهم با اقرار به جرمش در شرح ماجرا گفت: متأهل هستم و دو پسر ۱۳ و شش ساله دارم. مربی بدنسازی بودم و چند شاگرد داشتم. در این سالها پنجمدال طلای کشور هم گرفته بودم. دو هفته قبل از حادثه یکی از دوستانم به نام مصطفی تماس گرفت و از من ۶میلیونتومان پول خواست. قول دادم این مبلغ را به او بدهم. روزی همراه یکی از دوستانش مقابل خانهمان آمد و آن مبلغ را برایش کارت به کارت کردم. همان موقع مصطفی یک اسلحه داد و خواست آن را برایش امانت نگه دارم. قبول نکردم، اما او اصرار کرد و گفت پدرش نظامی است و نمیتواند آن را در خانه نگهدارد.
متهم ادامه داد: مصطفی از مدتی قبل به خاطر دختر مورد علاقهاش با مردی به نام فرهاد که شغل قصابی داشت اختلاف داشت و چند بار با هم درگیر شده بودند. مصطفی بارها مرا وسوسه کردهبود تا از او حمایت کنم این شد روز حادثه تماس گرفت و گفت با فرهاد درگیر شده و آنها چند نفری به او حمله کردهاند. اسلحهای که مصطفی امانت داده بود را برداشتم و سوار موتورم شدم. بین راه یکی از دوستانم را سوار کردم و وقتی به محل درگیری رسیدم فرهاد همراه پدر و پسرعمویش تا مرا دیدند حمله کردند و با شمشیر سر و دستم را زخمی کردند. همانطور که خون از سر و صورتم میریخت اسلحه را برداشتم و به طرف فرهاد شلیک کنم. وقتی تیر به او خورد از ترس فرار کردم. چند روز بعد بود که فهمیدم فرهاد کشته شدهاست به همین خاطر تصمیم به فرار گرفتم و به شهرستان بانه گریختم. خیلی عذاب وجدان داشتم، اما میترسیدم خودم را معرفی کنم. در آن مدت از گرسنگی بیسکوئیت میخوردم، چون پولی برای تهیه غذا نداشتم. یک اتاق اجاره کرده بودم و زندگی مخفیانهای داشتم که بالاخره دستگیر شدم.
با اقراهای متهم، پدر و پسرعموی مقتول نیز بعد از بهبودی مورد تحقیق قرار گرفتند و بعد از ثبت اظهاراتشان به اتهام شرکت در نزاع منجر به قتل و قدرتنمایی با سلاح سرد راهی زندان شدند. متهم ۳۷ساله به نام حسین نیز به اتهام مباشرت در قتل عمد، ایراد صدمات منتهی به غیر فوت، ایراد صدمات عمدی نسبت به پدر مقتول، مشارکت در نزاع دستهجمعی و حمل و نگهداری سلاح جنگی غیرمجاز به زندان رفت و پرونده بعد از صدور کیفرخواست به دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد.
صبح دیروز متهم مقابل هیئت قضایی شعبه دوم دادگاه کیفری یک استان تهران به ریاست قاضی زالی قرار گرفت. با اعلام رسمیت جلسه، اولیایدم درخواست قصاص کردند. در ادامه متهم در جایگاه ایستاد و با قبول اتهاماتش، اما مدعی شد برای درگیری به محل حادثه نرفته بود. او در دفاع از خود گفت: آن روز مصطفی تماس گرفت و گفت به دیدنش بروم تا مبلغ بدهیاش را بپردازد و اسلحهای راکه امانت پیش من گذاشته بود، تحویل دهم. ساک باشگاه را برداشتم و سوار موتورم شدم. در راه دوستم را سوار کردم و وقتی نزدیک محل قرار شدم فرهاد و پسرعمویش با ماشین سد راهم شدند. از روی موتور افتادم و ساک و اسلحه هم روی زمین افتاد. آنها با شمشیر و قمه حمله کردند و پدر فرهاد هم به کمک آنها آمد. آنها دستم را زخمی کردند و به سرم طوری ضربه زدند که شکاف برداشت. هرچه کمک خواستم کسی کمکم نکرد. ناچار اسلحه را برداشتم و به طرف مقتول شلیک کردم. سپس یک چاقو برداشتم و به پدر او ضربه زدم و سپس گریختم.
در ادامه متهم به سؤالات هیئت قضایی پاسخ داد.
قاضی: وقتی از خانه خارج شدی چرا اسلحه را در کمرت گذاشتی و در ساک باشگاه نگذاشتی؟
متهم: به فکرم نرسید!
قاضی: پس قصد داشتی اسلحه آماده باشد تا لازم شد بلافاصله استفاده کنی؟
متهم: خیر اصلاً برای درگیری نرفتم.
قاضی: شما اسلحه را از دید اهالی خانه دور کردی چطور در روز روشن و در یک خیابان شلوغ آن را در لباس راحتی که پوشیده بودی گذاشتی؟
[ سکوت متهم]
قاضی: اسلحه را چطور مسلح کردی و به مقتول شلیک کردی؟
متهم: من بلد نبودم اسلحه را مسلح کنم. مصطفی همانطور به من تحویل داده بود.
وی در آخر گفت: «حین درگیری مصطفی آن طرف خیابان ایستاده بود و مرا تماشا میکرد. هرچه از او کمک خواستم اهمیتی نداد. حالا هم در این پرونده تبرئه شده است. من دو سال قرص مصرف میکردم و رفیقم از من سوءاستفاده کرد. گول خوردم و پشیمانم.»
در ادامه دو متهم دیگر که پدر و پسر عموی مقتول بودند و با وثیقه آزاد بودند یک به یک در جایگاه ایستادند و از خودشان دفاع کردند. پسرعموی مقتول در دفاع از خود گفت: «وقتی به محل حادثه رسیدم دیدم پسرعمویم روی زمین افتاده است. حال خودم را نفهمیدم و دست به شمشیر شدم.»
سپس پدر مقتول در جایگاه ایستاد و در پاسخ به سؤال ریاست دادگاه مبنی بر اینکه شما از قبل انگیزه درگیری داشتید؛ چرا که در صندوق عقب ماشین شمشیر و وسایل دیگر برای درگیری گذاشته بودید گفت: فقط برای حمایت از پسرم وارد درگیری شده بودم و قصد قبلی نداشتم.
اقرار پدر به حمایت ناآگاهانه
او در پاسخ به سؤال دیگر ریاست دادگاه مبنی بر اینکه چرا برای جلوگیری از درگیری دست پسرت را نگرفتی و او را به خانه نبردی؟ گفت: «یکماه قبل از حادثه پسرم و مصطفی را آشتی دادم، اما او دست بردار نبود و پسرم را بارها تهدید به قتل کردهبود. آن روز وقتی آنها با هم درگیر شدند برای کمک و حمایت از پسرم وارد درگیری شدم، اما باعث شد او کشته شود و خودم نیز در جایگاه متهم قرار بگیرم. قبول دارم اشتباه کردم و باید صدبار هم که میشد دست پسرم را میگرفتم و از درگیری دور میکردم.»
در پایان هیئت قضایی برای صدور رأی وارد شور شد.