
اختلال شخصیت وابسته چیست؟
کسی که دارای اختلال شخصیت وابسته است، بهطور غیرعادی به دیگران تکیه دارد تا نیازهای عاطفی و تصمیمگیریهای روزمرهاش را برآورده کنند.
جامعه ۲۴- اختلال شخصیت وابسته (Dependent Personality Disorder یا DPD) یکی از اختلالات شخصیت در دستهی اختلالات خوشه C به شمار میآید که با اضطراب، ترس و نیاز مفرط به تأیید دیگران شناخته میشود. فردی که دچار این اختلال است، بهطور غیرعادی به دیگران تکیه دارد تا نیازهای عاطفی و تصمیمگیریهای روزمرهاش را برآورده کنند. چنین فردی معمولاً از تنها ماندن میترسد و تلاش میکند هر طور شده، رابطهای حمایتی را حفظ کند، حتی اگر این رابطه ناسالم یا آسیبزننده باشد.
نشانههای اختلال شخصیت وابسته
علائم این اختلال ممکن است در ظاهر رفتاری ساده و حتی در نگاه اول، نشانهای از مهربانی یا وفاداری به نظر برسد، اما در عمق خود، نشانهای از یک ناتوانی عمیق در اتکا به خود و نداشتن احساس استقلال است. برخی از ویژگیهای بارز این اختلال عبارتاند از:
- ناتوانی در تصمیمگیری بدون تأیید و راهنمایی دیگران
- اجتناب از مخالفت یا ابراز نظر مخالف به دلیل ترس از دست دادن حمایت
- احساس درماندگی در هنگام تنها بودن
- تمایل شدید به اینکه شخصی دیگر مسئولیتهای مهم زندگیاش را بهعهده بگیرد
- تلاش بیوقفه برای حفظ یک رابطه، حتی در شرایطی که رابطه آسیبزا و ناسالم است
- پایین بودن اعتماد به نفس و خودپنداره منفی
- تمایل به ایدهآلسازی افراد مهم زندگی
بیشتر بخوانید: انواع فوبیا؛ از ترسهای اجتماعی تا وحشت از ارتفاعات
این نشانهها معمولاً در اواخر نوجوانی یا اوایل بزرگسالی نمایان میشوند و در صورت نبود درمان، میتوانند کل زندگی فرد را تحتتأثیر قرار دهند.
ریشههای اختلال شخصیت وابسته در کودکی
روانشناسان بر این باورند که اختلالات شخصیت در دوران بزرگسالی اغلب ریشه در تجربیات اولیه زندگی دارند. برای درک بهتر منشأ اختلال شخصیت وابسته، باید به دوران کودکی فرد نگاهی دقیقتر بیندازیم.
۱. سبک دلبستگی ناایمن
یکی از عوامل اصلی شکلگیری اختلال شخصیت وابسته، سبک دلبستگی ناایمن در کودکی است. نظریه دلبستگی که توسط جان بالبی مطرح شد، به این نکته اشاره دارد که رابطه کودک با مراقب اولیهاش (معمولاً مادر یا پدر) تأثیر مستقیمی بر نحوه شکلگیری روابط در آینده دارد. اگر کودک در سالهای نخست زندگیاش با بیثباتی عاطفی، بیتوجهی یا مراقبت افراطی مواجه شود، ممکن است احساس کند که برای زندهماندن و تأمین امنیتش باید به دیگران وابسته باشد.
کودکانی که در شرایطی رشد میکنند که مراقبینشان ناپایدار، بیش از حد کنترلکننده یا بیش از حد حمایتگر هستند، اغلب فرصت کافی برای یادگیری استقلال عاطفی و تصمیمگیری را پیدا نمیکنند. این کودکان به جای آنکه به تدریج یاد بگیرند به خودشان تکیه کنند، باور میکنند که بدون کمک و حمایت مداوم دیگران نمیتوانند از پس زندگی برآیند.
۲. تجربه طرد یا ترک
کودکانی که تجربه طرد، بیتوجهی یا ترک شدن از سوی یکی از والدین یا مراقبان را دارند، معمولاً دچار اضطراب شدیدی نسبت به جدایی میشوند. این تجربه ممکن است ناشی از طلاق، فوت والد، مهاجرت یا حتی غیبت موقت یکی از والدین باشد. چنین کودکانی یاد میگیرند که برای جلوگیری از تکرار این رنج، باید خود را با تمام وجود به دیگران بچسبانند و هر کاری بکنند تا رابطه را حفظ کنند.
۳. فرزندپروری کنترلگر یا بیشحمایتگر
والدینی که اجازه تصمیمگیری به فرزند خود نمیدهند، یا در همه امور به جای او تصمیم میگیرند، احتمالاً فرزندی پرورش خواهند داد که بهشدت به دیگران وابسته است. چنین کودکی فرصت نمییابد تا در موقعیتهای ساده و روزمره مهارت تصمیمگیری و استقلال را یاد بگیرد. در نتیجه، در بزرگسالی در برابر چالشهای زندگی احساس ناتوانی میکند و ترجیح میدهد دیگران برایش تصمیم بگیرند.
گاهی والدین با نیت خیر، یعنی جلوگیری از اشتباه کردن فرزند یا حفظ امنیت او، بهطور مداوم در تصمیمات او دخالت میکنند یا اجازه تجربه شکست را نمیدهند. اما نتیجه آن، عدم رشد عزت نفس و توانایی اعتماد به نفس در کودک است.
۴. الگوهای فرهنگی و اجتماعی
در برخی فرهنگها، خصوصاً جوامعی که روابط خانوادگی بسیار قوی و ساختار سلسلهمراتبی دارند، ممکن است وابستگی بیشازحد به والدین یا دیگر افراد مهم خانواده نه تنها ناپسند شمرده نشود، بلکه مورد تشویق هم قرار گیرد. این الگوهای فرهنگی اگرچه در نگاه اول حمایتگر بهنظر میرسند، اما در برخی موارد میتوانند زمینهساز شکلگیری وابستگی ناسالم شوند.
۵. تجربه تحقیر یا سرزنش مداوم
اگر کودکی مرتباً مورد انتقاد، تحقیر یا سرزنش قرار گیرد و احساس کند که هر تصمیم یا رفتار مستقلی با واکنش منفی همراه است، بهمرور یاد میگیرد که خودش شایستگی تصمیمگیری ندارد. این احساس بیکفایتی درونی شده ممکن است تا بزرگسالی همراه او باشد و به وابستگی شدید به دیگران برای تصمیمگیری منجر شود.
۶. نقش جنسیت در تربیت کودک
در برخی جوامع، تربیت دختران و پسران بهصورت متفاوتی انجام میشود. برای مثال، ممکن است دختران به شکل ناهشیار به وابستگی، نیاز به تأیید، و اولویت دادن به خواستههای دیگران تشویق شوند، در حالی که از پسران انتظار میرود مستقل و تصمیمگیرنده باشند. این نوع تربیت میتواند منجر به بروز اختلال شخصیت وابسته در میان زنان بیشتر از مردان شود، هرچند مردان هم ممکن است به دلایل مشابهی دچار این اختلال شوند.