از ترک اعتیاد اجباری تا اخراج از شهر
حدود یک ماه پیش در محله نعمتآباد تهران، دو معتاد بیخانمان در برخورد با قطار دچار حادثه شدند؛ یکیشان پایش را از دست داد و دیگری در زیر قطار له شد و مرد. این اولینبار نیست که چنین حوادثی رخ میدهد و قطعا آخرینش هم نخواهد بود.
جامعه ۲۴ - حدود یک ماه پیش در محله نعمتآباد تهران، دو معتاد بیخانمان در برخورد با قطار دچار حادثه شدند؛ یکیشان پایش را از دست داد و دیگری در زیر قطار له شد و مرد. این اولینبار نیست که چنین حوادثی رخ میدهد و قطعا آخرینش هم نخواهد بود.
معتادان بیخانمانی هستند که در زیر زمین و کانالهای فاضلابها، بیابانهای اطراف شهر و حاشیه بزرگراهها زندگی میکنند؛ آنهم در شرایط بسیار بد و خطرناک. هر لحظه ممکن است هرکدام به دلیلی بمیرند؛ بهخاطر اوردوز، بیماری و نبود بهداشت، حوادثی مانند تصادف یا هر چیز دیگری.
خبر خیلی از این مرگها هیچوقت رسانهای نمیشود و به گوش ما نمیرسد. این معتادان همانهایی هستند که از فضاهای شهری رانده شدهاند و به حاشیه شهرها یا مکانهای دور از دسترس پناه بردهاند تا از طرحهای جمعآوری معتادان متجاهر و محکومشدن به درمان اجباری فرار کنند. این انسانهای بیدفاع کف هرم جامعه در میانه شهرها جایی ندارند و نابودی سرنوشت محتوم آنهاست، اگر بیتوجهی و مقابله با برنامههای «کاهش آسیب» ادامه پیدا کند.
حدود یک هفته پیش حسین رحیمی، فرمانده انتظامی تهران، در حاشیه اجرای «طرح ظفر» برای چندمین بار از وجود مراکز کاهش آسیب در شهرها گلایه کرد: «چرا سه سال و نیم است که فریاد میزنیم ۱۲ مرکز کاهش آسیب و متادوندرمانی و گرمخانه در محله شوش، مولوی و هرندی داریم؛ مراکزی که در کنار خانههای مردم ساخته شده است و روزانه بالغ بر چهار هزار نفر به این مراکز مراجعه میکنند. باید این مراکز از محل زندگی مردم جمعآوری شود، اما کسی اعتنایی نمیکند و جای تأسف دارد که تاکنون کاری در این زمینه صورت نگرفته است. این مراکز باید به خارج از شهر منتقل شود».
شهرام شیرازی، درمانگر اعتیاد و فعال حوزه کاهش آسیب، در گفتگو با «شرق» توضیح میدهد که برنامههای کاهش آسیب چیست و چرا مراکز کاهش آسیب نباید به خارج از شهرها منتقل شود.
برنامههای کاهش آسیب، خدماتی را در خود جا داده است که احتمال خطر برای فرد مصرفکننده مواد، خانواده او و جامعه به حداقل ممکن برسد؛ برای مثال از گسترش ویروس HIV و بیماری ایدز، هپاتیت و مشکلاتی که پس از این بیماریها ممکن است به وجود بیاید، پیشگیری شود و اوردوز را در بیماران تا حد ممکن کاهش دهد.
کاهش آسیب، پلی بین پاتوق مصرفکنندهای که رفتار پرخطر دارد و سیستم بهداشتی- درمانی است. کاهش آسیب تنها یک برنامه بهداشتی- درمانی نیست بلکه یک نگاه اجتماعی به مسئله اعتیاد است. کاهش آسیب، یک فلسفه زندگی است و به کرامت انسانی، بسیار احترام میگذارد. اگر یک مصرفکننده مواد از چرخه مصرف خارج شود، ایدئال است. اما مبنای برنامههای کاهش آسیب بر این اصل استوار است که باید بپذیریم بخشی از معتادان هرگز از چرخه مصرف خارج نمیشوند و باید به آنها خدماترسانی شود.
اولین مرکز کاهش آسیب در کشور حدود سال ۱۳۸۲ یعنی ۱۸ سال پیش راهاندازی شد و بعد از آن سازمانهای غیردولتی هم پای کار آمدند و این مراکز گسترش پیدا کرد؛ البته در آن زمان سیاستگذاران وقت دستگاههای مرتبط یعنی ستاد مبارزه با مواد مخدر، وزارت بهداشت، مجمع تشخیص مصلحت نظام و سازمان بهزیستی با برنامههای کاهش آسیب همراه بودند و حمایت آنها از این برنامهها باعث شد اصطلاح کاهش آسیب در کنار درمان در قانون مبارزه با مواد مخدر گنجانده شود و اجرای این برنامهها در کشور وجهه قانونی پیدا کند. این توجهها بینتیجه هم نماند و بر اساس شواهد و مدارک علمی این برنامهها توانست با آموزش مصرفکنندگان مواد و توزیع وسایل بهداشتی مانند سوزن، سرنگ و کاندوم بین آنها، رفتارهای پرخطر معتادان را کنترل کند و سطح سلامت، بهداشت و امنیت اجتماعی را افزایش دهد.
به نظر میرسد مدتی است که مسئولان با برنامههای کاهش آسیب همراه نیستند و به مرور زمان فلسفه این برنامهها را فراموش کردهاند؛ بهطوریکه اولویتشان این شده است که هیچ معتاد بیخانمانی در کوچه و خیابان دیده نشود. از شهر عاری از معتاد متجاهر حرف میزنند. میگویند میخواهند مراکز کاهش آسیب را به حاشیه شهرها منتقل کنند و لابد تصورشان هم این است که وقتی این مراکز به بیرون شهرها برود، به دنبالش معتادان بیخانمان هم از شهرها خارج میشوند. نظر شما دراینباره چیست؟
بیمارانی که مخاطب برنامههای کاهش آسیب هستند، برای دریافت خدمات به مرکزی مراجعه نخواهند کرد؛ بنابراین باید برای ارائه خدمت به این افراد سراغ آنها رفت. در نزدیکی محل حضور آنها مراکز خدمات کاهش آسیب راهاندازی کرد.
تیمهای سیار و موبایلونها را به پاتوقهای مصرف مواد فرستاد و از هیچ راهی برای آموزش و ارائه خدمات به آنها دریغ نکرد. معتادانی که مخاطب برنامههای کاهش آسیب هستند به مرحلهای از بیماریشان رسیدهاند که نمیتوان از آنها انتظار داشت پیگیر دریافت خدمات باشند.
برای همین در همه جای دنیا رسم بر این است که خدماتدهندگان سراغ این مصرفکنندگان میروند. در جایی که حضور دارند، مراکز کاهش آسیب یعنی دیآیسی و شلتر راهاندازی میکنند یا اگر این امکان وجود نداشته باشد، تیمهای سیار به پاتوقها رفته و سوزن، سرنگ و کاندوم در اختیار این افراد میگذارند. در بیشتر مواقع یک وعده غذا هم به آنها میدهند.
اگر زخمی داشته باشند پانسمان میکنند و در حال انجام همان خدماترسانیها به این بیماران آموزش میدهند که چطور بیشتر از خودشان مراقبت کنند. اگر مرکز کاهش آسیبی در مکانی که محل تجمع این افراد نیست راهاندازی شود، مراجعهکنندهای نخواهد داشت. هرچقدر هم منتظر بمانیم آنها برای دریافت خدمت نخواهند آمد.
برخی از دستگاههای مرتبط با حوزه اعتیاد مانند نیروی انتظامی میگویند مراکز کاهش آسیب سالهاست که فعال هستند، اما اثربخش نبودهاند، چون هنوز شاهد حضور معتادان بیخانمان در شهرها هستیم.
رسالت برنامههای کاهش آسیب این نیست که مانع حضور معتادان بیخانمان در شهرها شود. کدام شهر یا کشوری را سراغ دارید که معتاد بیخانمان نداشته باشد! هدف این برنامهها این است که آسیب را کمتر کند.
کیفیت زندگی بیماران و شهروندان را اتفاقا با حضور معتادان در شهرها افزایش دهد. رسالت برنامههای کاهش آسیب همانطور که گفتم این است که مانع از گسترش بیماریهای واگیر در بین معتادان شود، از اوردوز آنها جلوگیری کند و تلاش کند که بیماران از وسایل تزریق مشترک استفاده نکنند؛ کاری که اتفاقا در آن موفق بوده است.با همین اقدامات بود که شیوع هپاتیت و اچآیوی در بین معتادان کاهش پیدا کرد.
مگر قرار بوده خدمات کاهش آسیب، مانع حضور بیماران در شهر شود؟ اهداف کاهش آسیب، مشخص است. تأییدیه بینالمللی هم دارد.
مسئولان میگویند شهروندان دوست ندارند شاهد حضور معتادان در کوچه و خیابانهای اطراف محل زندگیشان باشند به همین دلیل هم جمعآوری معتادان بیخانمان یکی از اولویتهای اصلی آنها در حوزه اعتیاد است. به نظر شما درمان اجباری چقدر اثربخشی دارد و چه زمانی مصرفکننده مواد کاندیدای درمان اجباری است؟
درمان اجباری در کشور از ابتدای انقلاب به اشکال مختلفی وجود داشته است؛ گاهی با زندانیکردن معتادان، راهاندازی اردوگاههای کار اجباری ازجمله شورآباد و حتی تبعید تعدادی از معتادان به جزیره فارور و حالا هم که مراکز ماده ۱۶ یا تبصره دو ماده ۱۶ جایگزین شیوههای قبلی شده است.
رضایت بیمار مصرفکننده مواد به درمان بسیار مهم است و نقش اصلی را در میزان اثربخشی درمان و ماندگاری بیمار در پاکی بازی میکند. یعنی باید به شیوههای مختلف تلاش کرد بیمار خودش تمایل به ترک پیدا کند. البته این قانون یک استثنا دارد؛ زمانی که بیمار مرتکب خشونتی شود به طوری که سلامت خود یا دیگری را به خطر بیندازد.
در این صورت میتوانیم بگوییم که این فرد در شرایط پیشرفته بیماری است و احتمالا بهجز بیماری اعتیاد، اختلالات روانپزشکی دیگری هم دارد و نیازمند خدمات اورژانسی درمان است. فقط در چنین حالتی میتوان گفت که درمان اجباری لازم است.
برای همین سیستم جمعآوری معتادان از خیابان یعنی شیوهای که برای درمان اجباری تعریف شده، بیمعنا است؛ چون در این شیوه مصرفکنندگان مواد بهصورت گروهی دستگیر میشوند و نمیتوانیم بگوییم که این افراد مرتکب خشونتی شدهاند. ضمن اینکه فردی که کاندیدای درمان اجباری است، کسی است که بیش از هر چیز به مداخلات روانپزشکی نیاز دارد. نگهداری این بیماران با شیوه کنونی در مراکز ماده ۱۶ این بیماران را درمان نمیکند، فقط مدتی از جامعه دور نگه میدارد.
نتیجهگیری من از صحبتهای شما این است که بسیاری از معتادانی که در مراکز درمان اجباری نگهداری میشوند، در واقع مخاطبان برنامه کاهش آسیب هستند.
اگر دقیقتر بخواهم بگویم بخشی از این مددجویان مخاطب انواع برنامههای درمان اختیاری مانند کمپهای ماده ۱۵، مراکز درمان سرپایی اعتیاد و... هستند. تعدادی از این مددجویان هم که تمایلی به درمان ندارند که اتفاقا تعدادشان هم کم نیست، گروه هدف برنامههای کاهش آسیب میشوند.
برنامههایی که بسیار ارزانقیمت است و بار مالی زیادی بر دوش دولت نمیگذارد، اما دولت به جای اینکه بودجه کمی خرج کند و به اثربخشی بهتری برسد، پول بیشتری خرج میکند برای برنامههایی که اثربخشیاش بسیار اندک است. چرا؟ چون همانطور که گفتید با درمان اجباری میتوانند معتادان را بهطور موقت از سطح شهر جمعآوری کرده و چهره شهر را به قول خودشان زیبا کنند. اما این شیوه کاملا غیرمنطقی است؛ چون با این راهحل گرفتار چرخه دستگیری و رهاکردن و دوباره دستگیرکردن معتادان شدهاند.
آنها نمیتوانند معتادان را تا ابد در این مراکز نگه دارند و، چون افرادی که در این مراکز نگهداری میشوند تمایلی به درمان ندارند، پس از آزادی دوباره به مصرف مواد روی میآورند.
البته مسئولان میگویند برای اینکه معتادان نگهداریشده در مراکز درمان اجباری دوباره به چرخه اعتیاد بازنگردند راهکارهایی اندیشیدهاند. مثلا زمان نگهداریشان در مراکز ماده ۱۶ بیشتر شده و در این مدت به آنها مهارتی میآموزند که پس از ترخیص بتوانند شغلی برای خود دستوپا کنند و دوباره به دنبال مصرف مواد نروند. آیا این اقدامات میتواند باعث شود که میزان اثربخشی درمان اجباری افزایش پیدا کند؟
در پاسخ به شما باید بگویم خانه از پایبست ویران است، خواجه در بند نقش ایوان است. همانطوری که گفتم رضایت به قطع مصرف مواد نقش اصلی را در درمان اعتیاد دارد. در درمان اجباری این اصل اساسی فراموش شده و به همین دلیل هم هست که میزان موفقیت در درمان در این مراکز اینقدر پایین است.
اما مسئولان دوست دارند دلایل شکست درمان را در مسائل دیگر جستوجو کنند و آن را به موضوعات دیگر نسبت میدهند. واقعیت این است که مدلهای درمان اجباری در دنیا امتحان شده و اثربخشی نداشته و تا حدود زیادی منسوخ شده است. اما چرا این شیوه همچنان در ایران طرفدار دارد جای سؤال است!
آیا درمان اجباری مانعی برای ارائه خدمات کاهش آسیب به مصرفکنندگان مواد ایجاد میکند؟
بله، حتما. جمعآوری معتادان متجاهر و درمان اجباری فعالیتهای مراکز کاهش آسیب را با مشکل مواجه کرده است. کنشگران حوزه کاهش آسیب که در بیشتر مواقع معتادان بهبودیافتهای هستند که با سازمانهای مردمنهاد همکاری میکنند، با تلاش و کوشش بسیار سعی میکنند اعتماد مصرفکنندگان مواد را جلب و به آنها خدماترسانی کنند؛ این در حالی است که طرحهای جمعآوری معتادان متجاهر باعث میشود اعتماد مصرفکنندگان مواد به فعالان عرصه کاهش آسیب کمرنگ شود.
معتادان بیخانمان دیگر نمیتوانند به کسی اعتماد کنند و نمیتوانند بین کسانی که با کولهپشتی برای خدماترسانی نزد آنها میروند با افرادی که قصد دستگیری آنها را دارند فرقی بگذارند؛ بنابراین فرایند خدماترسانی دچار اختلال میشود.
از طرف دیگر جمعیت هدف روز به روز سختتر در دسترس قرار میگیرد و دیگر نمیتوان به آنها خدمات ارائه کرد. اتفاق دیگری که میافتد، این است که معتادان از ترس دستگیری مجبور میشوند مدام جابهجا شوند و پاتوقهای مصرف مواد از بین میرود و پاتوقهای جدید شکل میگیرد و بیماران در سطح شهر پراکنده میشوند.
با توجه به اینکه از طرفی تحریمها و ویروس کرونا وضعیت معیشتی و روانی شهروندان را بدتر کرده و از طرف دیگر قیمت مواد مخدر افزایش یافته است که میتواند منجر به تغییر الگوی مصرف و افزایش اعتیاد تزریقی شود، برنامههای کاهش آسیب در شرایط فعلی چه جایگاهی باید در کشور پیدا کند؟
وقتی قیمت مواد مخدر افزایش پیدا میکند و وضعیت معیشت مردم بدتر میشود، تغییر الگوی مصرف، افزایش رفتارهای پرخطر و خشونت امری بدیهی است. وقتی معتادی که اجبار به مصرف دارد، پول کافی برای تهیه مواد مورد نیازش نداشته باشد، یا استراتژی را در پیش میگیرد که با هزینه کمتر مواد مورد نیازش را تأمین کند یعنی به اعتیاد تزریقی روی میآورد یا اینکه برای تأمین هزینه مواد، رفتارهای پرخطر جنسیاش افزایش پیدا میکند یا برای تهیه پول مواد سراغ دزدی، زورگیری و... میرود.
این تصور که با افزایش قیمت مواد، معتادی که اجبار به مصرف دارد به درمان تمایل پیدا میکند، سادهانگاری است. آنچه اتفاق میافتد افزایش آسیبهای اجتماعی است. در چنین شرایطی ارائه خدمات کاهش آسیب به بیماران است که میتواند چنین بحرانهایی را تا حدودی کنترل کند. اما حتی در این شرایط هم در کشور ما برنامههای کاهش آسیب مورد بیمهری قرار میگیرد. گویا کاهش آسیب، فرزند ناخوانده سیستم شده است.
درست است که بهظاهر، سرپرست دارد، ولی اصلا سرپرستی خوبی ندارد. کاهش آسیب، برنامهای است که نزدیک به ۲۰ سال در این کشور قدمت دارد. طبق قانون باید باشد. طبق مدارک و مستدلات علمی هم داخلی و هم خارجی، به پاسخ مناسب رسیده است، اما درست در زمانی که باید تقویت شود تا آسیبها کاهش پیدا کند، به حاشیه رانده میشود.
با توجه به شرایط موجود اگر شما روی صندلی سیاستگذاری نشسته بودید، برای مدیریت بحرانهای موجود چه میکردید؟
از برنامههای کاهش آسیب حمایت میکردم. سهم بودجهاش را افزایش میدادم و آن را به جایگاهی که در قانون برای آن تعیین شده است، بازمیگرداندم.
به جای گسترش درمان اجباری و توسعه مراکز ماده ۱۶ بر اساس نیاز، مراکز کاهش آسیب را توسعه میدادم. به جای ترساندن مردم از معتادان بیخانمان، بهگونهای فرهنگسازی میکردم که در هر محلهای یک مرکز کاهش آسیب راهاندازی شود.
خیران را تشویق میکردم در این حوزه ورود کنند. به جای اینکه با تبلیغات مستقیم و غیرمستقیم در شهروندان این باور را ایجاد کنم که معتاد برهمزننده نظم خانواده و جامعه است، چون دزد و قاتل و مخل امنیت و آرامش است، سعی میکردم این فرهنگ را نهادینه کنم که فرد معتاد به تنهایی مقصر نیست و عوامل متعددی دست به دست هم دادهاند تا او به این وضعیت گرفتار شود، بنابراین باید دست به دست هم بدهیم تا بتوانیم او را به زندگی بازگردانیم. اگر در یک جمله بخواهم بگویم سعی میکردم بین شهروندان و مصرفکنندگان مواد صلح و دوستی ایجاد کنم.
منبع: روزنامه شرق