اعتیاد زنان و هزار درد نهفته/ یک روز با زنان بیسرپناه +تصاویر
بسیاری از زنان و مردانی که امروز از آنها به عنوان آسیبدیدگان اجتماعی یاد میکنیم و برچسبهای خطرناک، آسیبزا و مجرم را از جامعه دریافت کردهاند، افرادی هستند که در صورت برخورداری از حمایتهای اجتماعی میتوانستند سرنوشت بهتری داشته باشند؛ حمایتهایی که در جامعه ما بسیار کمرنگ هستند و چنین شرایطی باعث شده این افراد و بهویژه زنان آسیبدیده امروز به ته خط رسیده و در فاضلاب اجتماع غرق شوند. جامعه ۲۴ گوشهای از زندگی این زنان را از قاب دوربین خود به تصویر کشیده است.
جامعه ۲۴، گزارش: شادی مکی؛ عکس: فاطمه بانک: یک روز را به مهمانی زنانی رفتیم که به عنوان زنان آسیب دیده اجتماعی شناخته میشوند، زنانی که عمدتا از خانوادهها طرد شده یا فراری هستند و سرپناهی برای گذران زندگی ندارند. زنان معمولا جوانی که انواع ضربههای اجتماعی از اعتیاد تا تنفروشی را تجربه میکنند و بارها و بارها مورد تجاوزهای حتی گروهی قرار میگیرند.
برخی از این زنان فراری از نگاهها و سختگیریهای خانواده بوده و بعد با فرار از خانواده آن هم در نبود حمایتهای اجتماعی لازم از آنان شرایط زندگی برایشان بدتر شده است و بسیاری دیگر نیز متولد شرایطی هستند که پیش از تولد سرنوشت اسفانگیز بزرگسالی آنها را رقم زده است.
ملودی، کودکی حدودا ۷ ساله است که همراه مادرش به موسسه «نور سپید هدایت» مراجعه کرده و مشغول بازی بود. در نبود حمایتهای اجتماعی و قانونی نمیتواند آیندهای بهتر از مادر داشته باشد. ما ملودی را زمان خروج از موسسه در حالی مشاهده کردیم که به همراه مادرش در جمع زنان و مردان معتاد و در آغوش یکی از آنها نشسته بود. کودکی که احتمالا بارها همراه با مادر دارای اعتیادش در پاتوقهای معتادان و در معرض بخارات ناشی از مصرف موادشان قرار میگیرد و مشخص نیست با گذر زمان و در نبود حمایتهای وافی و کافی چند سال دیگر چه سرنوشتی انتظار دختر بچه بییاور را بگیرد.
چهرههای تکیده و پرغم زنان حاضر در این موسسه، راوی روزگار تلخ رفته بر آنان بود، جامعهای که بسیاری از آنها را در دوران خردسالی تنها گذاشت و حالا در بزرگسالی با آنها سر ستیزه دارد. زنانی که میدانند مردم به آنها به چشم تحقیر مینگرند و هیچ شغل و آیندهای برایشان متصور نیست مگر اینکه اقبال یارشان شود و فردی مهربان دست یاری به سویشان دراز کند. آنها میدانند که در جامعه تعداد آنانی هم که به بهانه کمک و حمایت، تنها طالب سوءاستفاده از تن آنان هستند کم نیست و این مساله را به عنوان بخشی از زندگی خود پذیرفتهاند!
بیشتر بخوانید: سایه شوم آسیب بر سر زنان فراری از خانه/ چرا زنان بیسرپناه طعمه مافیاهای فساد و مواد مخدر میشوند؟
مشاهده چهره غمگین دخترکی به شدت کمبینا و جوان در میان زنان کارتنخواب آسیبدیده اجتماعی که تمام مدت در گوشهای ایستاده بود و به نقطهای دور خیره شده بود، تصویر زنان جوانی که ترجیح میدادند در قاب شیشهای دوربین چندان پررنگ جلوه نکنند و از حال و روزشان شرمنده بودند همگی حکایت از حال بد زنانی داشت که جامعه نتوانسته بود حمایتهای لازم را از آنها به عمل آورد.
گرچه برخی زنان که سن و سال بیشتری داشتند هم به نقطهای از ناامیدی و تسلیم در برابر سرنوشت ناگوار لابد محتوم خود رسیده بودند که نهتنها ابایی از حضور در مقابل دوربین نداشتند که سعی میکردند با گرفتن ژستهای جالب به ما کمک کنند!
از سوی دیگر در خوابگاه این موسسه، زنان سالمندی زندگی میکردند که دوران خوبی را سپری کرده و هیچ تصوری از زنان ته خطی نداشتند، اما حالا و با فرارسیدن پیری و سالمندی به دلیل گسترش روز افزون فقر در جامعه به اشکال مختلف خانه و زندگیشان از دست رفته و به جرگه بیپناهان پیوسته بودند و بهزیستی هم تنها حمایتش از آنان مجوز حضور در موسسه «نور سپید هدایت» بود که به قول سپیده علیزاده، مدیرعامل آن، به هیچ عنوان با شرایط افراد سالمند سازگاری نداشت و تنها فایده آن وجود سرپناهی برای خواب به بهای سلب آسایش آنان بود.
یکی از غمانگیزترین بخشهای این موسسه اتاقی بود که تابلو اعلانات گمشدهها روی دیوار آن نصب شده بود، تابلویی که گویا بعد از اپیدمی کرونا شلوغتر شده است. در میان آگهی گم شدگان، اما اسامی کودکان و سالمندان بیشتر خودنمایی میکرد، گروههای آسیبپذیری که مدتها بود در لابه لای خطوط خشن و بیرحم جامعه گم شده و خانوادههایشان نتوانسته بودند ردپایی از آنان بیابند. خانوادهها به امید یافتن اثری از آنها عکس و نام آنها را در اختیار موسسه قرار داده بودند. گمشدگانی که برخی از آنها بعد از پیدا شدن چنان مورد بدرفتاری و خشونت خانواده قرار میگیرند که بار دیگر به خیابانها پناه برده و برای همیشه اسیر آسیبها و خطرات آن میشوند.
زندگی در این موسسه با چهرههای تلخ، اخمو و پر درد در جریان بود گرچه تمام پرسنل آن سعی میکردند با لبخند، مهارتهای مختلف برای اشتغال آینده زنان را آموزش دهند و حداقلهای زندگی یعنی خوراک، حمام و تختی برای خواب اندکی را در اختیار آنان قرار دهند تا از آلام این جمعیت رنجدیده بکاهند. نکته تاسفآور آنکه سرنوشت تلخ بسیاری از این زنان با نگاهی کارشناسی و برنامهریزیهای بلندمدت، میان مدت و کوتاه مدت از سوی نهادهایی مانند بهزیستی و حتی کمک سازمانی مانند کمیته امداد قابل پیشگیری یا درمان است، اما مدیریت شلخته و قوانین ناقص و وجود نگاه مقصر پندار به این زنان مانع از تحقق حمایتهای اجتماعی عمیق و جامع از آنها شده است.
اگر قوانین حمایتی از کودکان و نوجوانان نهتنها روی کاغذ که در عمل مترقیانه شده و والدین آسیبدیده و آسیبرسان کودکان مانند ملودی راهی بهزیستی میشدند و بهترین مراقبتها از آنها به عمل میآمد و والدین در شرایطی قرار میگرفتند که در صورت علاقه به فرزند ناچار به گذراندن دوران ترک اعتیاد و توانمندسازی شده و حمایتهای لازم و کافی را تا رسیدن به زندگی نرمال دریافت میکردند شاید امروز بسیاری از دختران و زنان جوانی که در موسسات کاهش آسیب و شلترها جا خوش کردهاند، سرنوشتشان بهگونهای دیگر رقم میخورد.