آنها با کارشان ازدواج کردهاند
افرادی که به کار کردن معتاد هستند معمولاً ساعتهای زیادی از روز و حتی شب را در محل کار خود سپری میکنند در حالی که ممکن است در بسیاری از موارد به حضورشان هیچ نیازی نباشد. آنها به راحتی از وقت استراحت و تفریح خود میزنند تا بیشتر و بیشتر کار کنند.
جامعه ۲۴- برای او روز معمولی و روز تعطیل فرقی نمیکند؛ او عاشق کار کردن است و این تنها عشقی است که از نظرش واقعی است. حتماً شنیدهاید بعضیها با کارشان ازدواج کردهاند. این یعنی لابد اول عاشق کارشان شدهاند و بعد به اصطلاح با آن ازدواج کردهاند.
معنیاش این است که در همه حال کار را به هرچیز دیگری ترجیح میدهند. البته اینطور هم نیست که عواطف انسانی و روابط خانوادگی برای آنها اصلاً اهمیتی نداشته باشد، اما کار به هرحال خیلی چیزها را برایشان در درجه دوم اهمیت قرار میدهد.
بیشتر بخوانید: سندرم دختر خوب چیست؟
«وقتی کار میکنم حالم بهتر است. خودم را در کار غرق میکنم و گذشت زمان را از یاد میبرم. پشت میزم غذا میخورم و در همان حال کار هم میکنم. اصلاً نمیفهمم کی غذایم تمام شده و چی خوردهام، اما از این وضع ناراحت نیستم. در واقع فکر میکنم هویت من بیشتر از هر چیز دیگر با کارم تعریف میشود پس چه اشکالی دارد که بیشتر وقتم را صرف آن کنم؟»
اینها را مژگان، زن ۴۲ سالهای میگوید که مدیر یکی از بخشهای شرکتی است که در زمینه تأمین تجهیزات پزشکی فعالیت میکند. همسر مژگان هم در شرکتی مشابه مشغول به کار است، اما مثل او دغدغه دائمی برای کار ندارد و به قول خودش کار برایش اصلاً اولویت نیست.
مژگان، اما معتقد است که تا میتواند و توان دارد باید حسابی کار کند و با آنکه وضع مالی مناسبی دارند، دائم نگران آینده فرزند ۷ سالهشان است.
«من میخواهم فرزندم در آینده کاملاً از نظر مالی تأمین باشد و هیچ کمبودی را حس نکند. البته اگر بخواهم با خودم صادق باشم باید بگویم که شاید این یک بهانه باشد تا زیاد کار کردنم را توجیه کند. من کار کردن را دوست دارم و، چون همسرم بسیاری از کارهای بچه را انجام میدهد، یک جورهایی خیالم هم راحت است و اگر او همراه نبود شاید نمیتوانستم اینقدر کار کنم. تعطیلات برای من خیلی معنا ندارد، چون در همه حال مشغول کارم و از آنجا که با شرکتهای خارجی هم کار میکنیم، تعطیلات ما و آنها با هم جور درنمیآید و من خوشحالم که در ایامی مثل عید نوروز مجبور نیستم دائم تعطیل باشم.»
از نظر خیلیها شاید مژگان آدم عجیبی باشد، اما خودش اینطور فکر نمیکند: «هرکس از یک چیز لذت میبرد و همانطور که خیلیها از تفریح و استراحت در تعطیلات لذت میبرند، من هم از کار کردن لذت میبرم و انرژی میگیرم. تعطیل بودن و بیکاری، انرژی من را میگیرد و بیحوصلهام میکند. به خاطر همین روزهای عادی و غیرتعطیل را خیلی بیشتر دوست دارم، چون بابت کار کردن مجبور نیستم دائم به دیگران توضیح بدهم. در مواقع تعطیل اینطوری است که مثلاً با افراد خانوادهام سفر میرویم و من همان جا مشغول جواب دادن بهایمیلهایم هستم و کار میکنم و آنها دائم غر میزنند که کار را بگذار کنار و با ما باش. اینها من را معذب میکند.
حتی وقتی به رختخواب میروم لپ تاپ را با خودم میبرم تا کارهای فردا را مرتب کنم و این به من آرامش میدهد. برعکس اگر کار نکنم اضطراب میگیرم و نمیتوانم خواب راحتی داشته باشم، چون خیالم ناراحت است.»
مژگان برنامه غیرکاری خاصی ندارد، مثل بیشتر آدمهایی که شرایط مشابه او را دارند و به اصطلاح به کار کردن معتاد هستند. علی هم یکی از همانهاست. روایت علی را البته از زبان همسرش بازگو میکنیم که اتفاقاً دل پُری هم از این مسأله دارد: «ما ۵ سال است که ازدواج کردهایم و در این مدت شوهرم نه تنها عادت به کارکردنش را کمتر نکرده بلکه به مرور بدتر و بدتر هم شده است. او دوست دارد همه کارها را خودش انجام دهد حتی اگر جزو وظایف محولهاش نباشد. هرکس در محل کارش میخواهد مرخصی برود یا سرش شلوغ است، شوهر من با اشتیاق کارش را انجام میدهد و من میبینم که این مسأله خیلی وقتها باعث سوءاستفاده هم میشود.
البته او خودش این را قبول ندارد و قضیه را به حساب حرفهای بودنش میگذارد، اما واقعیت این است که وقتی کسی اینطور خودش را مشتاق کار کردن نشان میدهد، همیشه هم از او بیشتر انتظار دارند. این درحالی است که پاداش و مزایای چندان بیشتری هم نسبت به بقیه دریافت نمیکند. ما هیچ وقت یک مسافرت دو روزه نمیتوانیم برویم، چون شوهرم به هرحال در هر شرایطی سر کار است، حالا یا جای خودش یا جای یک نفر دیگر، چون در یک شرکت تولید و پخش مواد لبنی کار میکند که تعطیلی ندارند و در تعطیلات هم شیفتی کار میکنند که البته شوهر من همیشه به میل و علاقه خودش شیفت است. وقتی هم خانه است مدام درباره کارش حرف میزند و اتفاقی که در محل کار افتاده است.»
او ادامه میدهد: «از صحبت کردن تلفنی با همکارانش هم نگویم که واقعاً کلافه کننده است و حتی زمانی که میهمان داریم از این کار دست نمیکشد درحالی که من میدانم این کار لزومی هم ندارد. او چند دوست دارد که آنها هم همکارانش هستند و طبیعی است که وقتی خانوادگی معاشرت میکنیم هم تمام حرفها درباره کار است. این وضع برای من واقعاً ناراحت کننده است.»
واقعیت این است که فردی که خودش را در کار غرق میکند و به کار کردن معتاد میشود شاید حس نکند آسیبی به خود و دیگران میزند، چون به هرحال خود را دارای حق میداند. او سخت کار میکند، چون فرد مسئولیت پذیر و کوشایی است، پس چرا باید اساساً از چنین آدمی گله کرد؟! البته که مرز پرکار بودن و اعتیاد به کار هم باید مشخص شود و اینطور نیست که هرکس زیاد کار میکند یعنی به کار کردن معتاد شده است. پس با چه نشانههایی میتوان این دو را از هم تشخیص داد؟
منصور عظیمی، روانشناس در این باره میگوید: «اعتیاد به کار که از آن به اعتیاد شغلی هم یاد میشود، در زمره اعتیادهای رفتاری دستهبندی میشود که شبیه دیگر اعتیادهای رفتاری مثل اعتیاد به خرید کردن یا اعتیاد به ورزش است. درواقع رفتار تکرار شوندهای است که فرد در صورت ترک آن دچار احساس اضطراب میشود و در نتیجه برای آرام کردن خود باید دوباره به آن روی بیاورد. درواقع اعتیاد به کار، اعتیاد به شغل خاصی نیست و مثلاً اینطور نیست که بگوییم شخص عاشق شغل خود است، چون او به خود کار کردن اعتیاد دارد و حتی ممکن است لزوماً شغل مورد علاقهاش را انتخاب نکرده باشد. البته باید توجه داشت که هر نوع پرکاری و تلاش افراد در شغل و حرفه خود را نباید به عنوان اعتیاد به کار در نظر گرفت. این اختلال دارای ویژگیهای خاصی است که میتواند عوارضی به همراه داشته باشد پس تشخیص آن دارای اهمیت است.»
این روانشناس به نشانههای اعتیاد به کار اشاره میکند: «افرادی که به کار کردن معتاد هستند معمولاً ساعتهای زیادی از روز و حتی شب را در محل کار خود سپری میکنند در حالی که ممکن است در بسیاری از موارد به حضورشان هیچ نیازی نباشد. آنها به راحتی از وقت استراحت و تفریح خود میزنند تا بیشتر و بیشتر کار کنند.این افراد ترس زیادی از شکست خوردن در فعالیتهای شغلی خود دارند و دائماً به این فکر میکنند که چگونه میتوانند به موفقیت بیشتری در شغل خود برسند و این فکر تمام مدت ذهن آنها را درگیر میکند طوری که امکان تمرکز روی دیگر بخشهای زندگی را از آنها میگیرد و در بسیاری از موارد روابط شخصی این افراد را به خطر میاندازد. البته این افراد هرگز در این مورد دیگران را محق نمیدانند، چون از نظر خودشان کار درستی انجام میدهند. معتادان به کار وقتی یک روز کار نمیکنند بشدت دچار اضطراب میشوند و این هم نشانهای است که میتوان این اختلال را تشخیص داد.
گاهی نیز افراد از کار برای سرپوش گذاشتن روی ناکامیهای خود استفاده میکنند. افرادی هستند که به لحاظ اجتماعی دارای روابط مناسبی نیستند و ضعفهایی در این مورد دارند و اتفاقاً بسیار مشاهده میشود که این افراد خودشان را به اصطلاح در کار غرق میکنند تا ضعفهای دیگر را بپوشانند.
کار کردن برای فراموش کردن بحرانهای بزرگ زندگی یک فرد مثل مرگ عزیزان و طلاق امری است که در بسیاری افراد مشاهده میشود که ممکن است در ابتدا به آنها کمک کند و حتی از طرف دیگران تشویق به این کار شوند، اما باید مراحل سوگ بحران را به هرحال طی کرد و اینطور نیست که کار زیاد باعث فراموشی شود و حتی ممکن است فرد با کار کردن بیاندازه به سلامتی خود آسیب برساند.»
کسانی که حس میکنند به کار اعتیاد دارند میتوانند با انجام کارهایی به خود کمک کنند. عظیمی در این باره میگوید: «در صورت ابتلا به این اختلال در وهله اول باید سعی کنید از کار کردن بیاندازه و در ساعتهای غیرضروری خودداری کنید.بهتر است زمان خود را تنظیم کنید و ساعاتی را به کار و ساعاتی را به استراحت اختصاص دهید. برای این کار میتوانید به همکارانتان نگاه کنید که آنها چه الگویی برای کار کردن دارند. به خودتان بگویید شغلی مشابه با آنها دارید و لازم نیست خیلی بیشتر کار کنید. تمرین کنید زمانی که کار نمیکنید به کار فکر نکنید. در نهایت هم میتوانید از یک روانشناس و مشاور کمک بگیرید تا مشکل شما حل شود.»