اعتیاد به خرید و افزایش مصرف گرایی در جامعه
خرید می کنند برای اینکه چیزی خریده باشند، اینها معتاد به خرید هستند و همین باعث افزایش مصرف گرایی در جامعه می شود.
جامعه ۲۴- یک اتاق خانهاش را تبدیل به انبار کرده برای نگهداری خریدهای بی حد و اندازهاش. آنجا از همه چیز حداقل یک جین پیدا میشود؛ از جوراب و لباس خانگی گرفته تا لباسهای زمستانی که همه رنگش را دارد. فقط هم لباس نیست. مواد غذایی و خشکبار هم هست، آن هم به تعداد. مثلاً یک نایلون ۱۰ کیلویی تخمه آفتابگردان یا یک جعبه ۱۲ تایی رب گوجهفرنگی یا حتی دوجین دوجین آدامس.
اتاق جای سوزن انداختن ندارد، با این همه هفتهای دو بار به بازار میرود و دوباره خرید میکند. فقط هم از بازار بزرگ خرید میکند و دلیلش هم این است که آنجا جینی و عمده میتواند خرید کند. شاید فکر کنید یک آدم عیالوار است و رفت و آمد زیادی دارد، اما این همه خرید را یک زن تنها انجام میدهد که رفت و آمدی هم ندارد، اما معتقد است بالاخره لازم میشود و دلیل دیگرش هم این است که اینجوری دارد به خودش اهمیت میدهد و حس بهتری نسبت به خودش دارد.
بماند که چه پول زیادی بابت خریدهایی میرود که بیشترشان سالها دست نخورده همانجا میمانند، اما مسأله این است که هرچه بیشتر میخرد، دوست دارد باز هم بخرد و این اشتیاق به خرید ذرهای در او کم نمیشود که هیچ، هر روز بیشتر هم میشود، البته که وضع مالی خوبی هم دارد. شاید خیلی از ما آدمهایی را دور و برمان دیده باشیم که وضعیت مشابهی داشته باشند؛ آدمهایی که گاهی خرید را به خاطر خود خرید انجام میدهند نه لزوماً احتیاج به کالای مورد نظر.
مهرداد هم یکی از همان آدمهاست. او اعتقاد دارد هیچ چیز مثل خرید کردن حالش را خوب نمیکند و بیشتر از هر چیز دیگری هم به خرید لباس و کفش علاقه دارد و بیشتر درآمدش را در همین راه خرج میکند: «یک وقتهایی فکر میکنم حالم خوب نیست و به خاطر مسألهای نگران و ناراحت هستم. اینجور وقتها حس میکنم باید بروم یک چیزی بخرم تا حالم بهتر شود. واقعاً هم خرید معجزه میکند و باعث میشود حالم بهتر شود. مثلاً دو هفته پیش یک کفش خریدم و دوباره حس میکنم باید یک چیزی بخرم و ممکن است باز هم یک کفش جدید بخرم. من لباسها و کفشهای زیادی دارم که حتی یک بار هم پوشیده نشده و هربار به خودم قول میدهم دیگر تا آنها را نپوشیدهام چیز جدیدی نخرم، اما این قول و قرار با خودم خیلی دوام نمیآورد و چند روز که میگذرد، باز هوس میکنم چیز تازهای بخرم. میدانم این مصرفگرایی است و خیلی بد است، اما چه کار کنم، من هم اینجوری هستم.»
بیشتر بخوانید: دُنگ خود را در زندگی مشترک بپردازید
رؤیا مادر دو فرزند ۳ و ۵ ساله هم مشکلی مشابه دارد: «من بیشتر برای بچهها خرید میکنم و دائم فکر میکنم باید این کار را بکنم تا بچههایم خوشحال باشند. آنقدر برایشان لباس میخرم که گاهی قبل از اینکه لباس پوشیده شود، دیگر اندازهشان نیست و باید لباسها را بیرون بدهم. این مسأله خیلی مضطربم میکند و خیلی وقتها لباسهای داخل کمدهایشان را درمیآورم و چک میکنم که هنوز اندازه هستند یا نه، اما این باعث نمیشود کمتر خرید کنم. سایت تمام فروشگاههای لباس بچه فروشی را دائم چک میکنم که ببینم چه اجناس تازهای آوردهاند. خودم را گول میزنم که فقط نگاه میکنم و نمیخواهم خرید کنم، اما وقتی به خودم میآیم میبینم یا راه افتادهام به سمت فروشگاه مورد نظر یا دارم آنلاین خرید میکنم. میدانم بهتر است این پول را صرف کار بهتری بکنم و آن را برای بچههایم پسانداز کنم، اما لذتی در خرید هست که در کار دیگری نیست خصوصاً خرید لباس بچه خیلی لذتبخش است و انواع و اقسام مدلها و رنگها هم آدم را خیلی وسوسه میکند. حراجیها هم که دیگر یک عامل وسوسه کننده قوی است.»
شاید برای شما هم پیش آمده باشد که وقتی حال خوبی ندارید، سراغ خرید کردن بروید و به اصطلاح «خرید درمانی» کنید، اما اگر این کار برایتان به یک رویه تبدیل شده باشد، دیگر باید به آن توجه داشته باشید، چون ممکن است مشکلات جدی برایتان ایجاد کند.
«من خیلی وقتها آخر ماه آنقدر پول کم میآورم که به خودم لعنت میفرستم که چرا اینقدر پول خرج چیزهای غیرضروری کردهام؛ چیزهایی مثل لوازم تزئینی و ملزوماتی که تعداد زیادی از آنها را دارم، اما باز هم میخرم. مثلاً ۲۰ تا گلسر دارم که تقریباً یک کاربرد دارند، اما باز هم میخرم و میاندازم کنار آن یکیها یا اینکه وقتی از کنار شال فروشی رد میشوم پایم سست میشود و کمی با خودم کلنجار میروم، اما بالاخره داخل میروم و یک شال یا روسری برای خودم میخرم در حالی که شبیه و همرنگش را دارم. توجیهم این است که این قیمتی ندارد، اما همین کم قیمتها که روی هم جمع میشود یکهو میبینم بخش زیادی از حقوقم صرف میشود و آخر ماه کاملاً بیپول میشوم.»
مینا که دختر جوانی است این را میگوید و ادامه میدهد: «درست است که خرید حال آدم را خوب میکند، اما بیشتر خریدهای من عصبی هستند یعنی صرفاً برای حال خوب کردن آن را انجام میدهم. حس سرخوشی بعد از خرید را خیلی دوست دارم، اما این حس مدت زیادی طول نمیکشد و نهایتاً همان روز آدم را خوشحال نگه میدارد. اتفاقاً فردایش احساس پشیمانی و عذاب وجدان سراغم میآید و گاهی حتی دیدن کالای خریداری شده آنقدر برایم ناراحت کننده است که سعی میکنم آن را به نحوی از جلوی چشمم دور کنم و مثلاً ته کمد پنهانش کنم. خیلی وقتها هم آن کالا را هدیه میدهم و اینجوری عذاب وجدان کمتری حس میکنم، اما باز هم میدانم خرید کردن عصبی اصلاً خوب نیست.»
دکتر سهیل رحیمی روانشناس در این باره میگوید: «اعتیاد به خرید نوعی اعتیاد رفتاری حساب میشود که در آن خرید اجباری به عنوان راهی برای ایجاد احساس خوب و جلوگیری از احساسات منفی به حساب میآید. اعتیاد به خرید جزو اختلالات اضطرابی و خلقی به حساب میآید و یکی از مظاهر زندگی معاصر است. ما امروزه نگرانیهایی داریم که دلایل آن برای ما مبهم است و تلاش میکنیم که از این نگرانیها خودمان را خلاص کنیم. در دنیای مصرفگرای امروزی فکر میکنیم که خرید باعث خوشحالی ما میشود، چون در دنیای مصرفگرای ما تبلیغات [گذشته از ایجاد نیاز کاذب]این گونه به ما القا میکند که شما باید برای آن که حالتان خوب شود، تا میتوانید خرید کنید و خرید کردنها به مرور زمان تبدیل به یک ارزش اجتماعی میشود و تبدیل به یک نشانهای برای کسب موفقیت فردی. اما آرام آرام وقتی متوجه میشویم که خرید کردن نمیتواند حال ما را خوب کند آن وقت است که ممکن است شروع کنیم به اینکه آن خوشی را که در ابتدا از خرید کردن داشتیم، بیشتر و بیشتر کنیم یعنی همان جنبههای وابستگی که در اعتیادها میبینیم در ما هم رخ میدهد. در ابتدا که ما خرید میکنیم و حالمان خوب میشود هورمونهایی مانند دوپامین یا هورمون شادی از مغز ما آزاد میشود که حال را خوب میکند، ولی بعد که سطح آن پایین میآید، اجبار پیش میآید که دوباره خرید کنیم تا دوپامین را برگردانیم بالا.».
اما چه نشانههایی وجود دارد برای اینکه بفهمیم به خرید معتاد شدهایم یا نه؟ دکتر رحیمی در پاسخ به این سؤال میگوید: «آدمهایی که خرید میکنند معمولاً بعد از خرید یک هیجان و سرخوشی شدید را تجربه میکنند. آنهایی که برای کنار آمدن با استرسهایشان خرید میکنند، در خریدهای روزانه و هفتگیشان دچار وسواس میشوند و معمولاً چیزهای غیر ضروری را هم میخرند و از توجیهاتی مثل اینکه فلان چیز بالاخره لازم میشود یا تخفیف داشت استفاده میکنند. آنها همچنین مدیریت کردن پول را فراموش میکنند. افرادی که به خرید معتاد میشوند به ظاهر ثروتمندند، اما در واقع بشدت مقروض هستند و فقط تلاش میکنند که ظاهر خیلی قشنگ و لاکچری داشته باشند، اما آیا این خرید کردن و اعتیاد به خرید کردن واقعاً حال ما را خوب میکند؟ خیر. برای روزهای اول هیجان دارد، ولی به مرور زمان نه تنها این احساس هیجان را به ما نمیدهد بلکه ممکن است گاهی اوقات حتی احساس عذاب وجدان و گناه بدهد. به مرور، چون نمیتوانیم از این کار دست بکشیم، آرام آرام به اختلالی به نام «اختلال احتکار» ممکن است دچار شویم. اختلال احتکار یعنی کلی خرید میکنید بدون اینکه از آنها استفاده کنید. اختلال احتکار، انباشت و تلنبار کردن بسیاری از اجناس است بدون اینکه حتی یک بار استفاده شده باشد. من در یک مورد شاهد بودم که کسی ۵۰ جفت کفش یک مارک و یک رنگ و یک سایز داشت و یک بار هم هیچ کدام آنها را نپوشیده بود.
کسانی که اعتیاد خرید دارند، روزهایی که خرید نمیکنند دچار استرس میشوند و حالشان بد است به محض اینکه میروند پاساژ احساس میکنند که حالشان خوب شده است. ما حتی مواردی داشتهایم که افراد، چون دیگر پول ندارند، دست به سرقت میزنند و جنون دزدی میگیرند برای این که کالایی را به دست بیاورند با اینکه از آن کالا ممکن است استفاده نکنند. همچنین معتادان به خرید دچار اختلافات خانوادگی میشوند. معتاد به خرید ممکن است به راحتی درگیر اختلال قماربازی شود، چون ارتباط نزدیک بین اعتیاد به خرید و اعتیاد به قماربازی را میبینیم. این مشکل میتواند تبعات اقتصادی زیادی هم داشته باشد، چون شما وارد چرخه خرید میشوید و مصرفگرایی میتواند به لحاظ اقتصادی به جامعه ضرر برساند. برای مقابله با این پدیده بهترین راه، مراجعه به روانشناسان است که در حوزه درمانهای اضطرابی و درمانهای وسواس متخصص هستند، چون اعتیاد به خرید نوعی رفتارهای وسواسی برای ما ایجاد میکند.»