صفحه نخست

حوادث

روان

تغذیه

سبک زندگی

گردشگری

عکس

صفحات داخلی

کد خبر: ۱۶۵۲
تاریخ انتشار: ۰۸:۲۸ ۱۹ خرداد ۱۴۰۰
پایان سلطنت آقا بزرگ؛

چند روز پیش یکی از مهم‌ترین پرونده‌های قتل در استرالیا بسته شد.پرونده ای قظور و طولانی که با مرگ آقا بزرگ استرالیا برای همیشه راهی بایگانی شد.

جامعه ۲۴ -  نقطه آغاز این پرونده به ۱۰ فوریه سال ۱۹۶۴ برمی‌گردد که یک بازیکن راگبی به نام چارلی بورک در مقابل خانه‌اش کشته شد. قاتل با شلیک ۱۵ گلوله این بازیکن را به طرز هولناکی به قتل رساند. در آن زمان گفته می‌شد که لنی مک پیرسون، بزرگ‌ترین گانگستر استرالیا، ملقب به آقای بزرگ، پشت این قتل قرار دارد؛ اما این فرضیه هرگز به واقعیت تبدیل نشد. چند روز پیش و بعد از گذشت حدود ۵۷ سال، یکی از بازیکنان بازنشسته لیگ راگبی استرالیا اعلام کرد که در زمان قتل، پیرسون همراه دو نفر از محافظانش در خیابان محل سکونت بورک حضور داشته است. این خبر باعث شد پرونده و زندگی این گانگستر باردیگر مورد توجه رسانه‌ها قرار بگیرد.


در همین رابطه روزنامه دیلی‌میل برای پی بردن به جزئیات اقدامات این خلافکار شناخته‌شده، سراغ تئو میشل ۶۰ ساله رفت که نزدیک دو دهه، همسایه پیرسون بوده و با پسران او بزرگ شده بود. تئو می‌گوید رابطه او با همسایه‌شان به قدری صمیمی بوده که او را «عمو لنی» صدا می‌زده و بار‌ها در مهمانی‌ها و مسافرت‌ها کنار این خانواده حضور داشته است. با این حال، اطلاعات و شواهد نشان می‌دهد که همین عمو لنی، هنگام مقابله با رقبایش چقدر بی‌رحم بوده است.

 


بنا به گفته میشل، پیرسون نفرت عجیبی از پلیس‌ها داشته و این مساله زمانی خودش را نشان داده که یک افسر پلیس به نام رای بریدیک در همسایگی آن‌ها ساکن شده بود. این افسر پلیس حساسیت زیادی روی چمن‌های اطراف خانه‌اش داشته و یک روز که توپ فوتبال پسران پیرسون و میشل به آن‌ها برخورد کرده، با عصبانیت شدید پلیس رو‌به‌رو شده‌اند. دقایقی بعد پیرسون در حالی که یک مسلسل در دستش بوده، مقابل خانه افسر پلیس رفته و او را تهدید کرده که در صورت تکرار چنین اتفاقی، عواقب خطرناکی برایش رقم می‌خورد. چند روز بعد خود آن افسر پلیس یک توپ جدید برای بچه‌ها خریده بود.


بیشتر بخوانید: جزئیات مرگ جوان ایرانی و نامزدش در سفر ایتالیا/ عکس


پیرسون به دلیل ترس از ترور توسط رقبایش، حلقه امنیتی شدیدی اطراف خودش ایجاد کرده بود و در طول روز بیشتر سعی داشته خودش را با ساختن وسایل دست‌ساز سرگرم کند. میشل می‌گوید پیرسون یک روز از او خواسته یک آچار از اتاق پشتی گاراژ بیاورد. میشل وقتی وارد آن اتاق شده، متوجه در مخفی تعبیه‌شده در آن می‌شود که به یک اتاق بزرگ‌تر می‌رسیده که نیمی از آن را پول و اسکناس پر کرده بوده و در نیمه دیگرش هم انواع مختلف اسلحه؛ از کلت تا بازوکا دیده می‌شده است.

مهم‌ترین نشانه گانگستر بودن پیرسون، زمانی مشخص شد که یک شب از سوی گروهی ناشناس به خانه آن‌ها حمله شد. میشل می‌گوید ساعت ۱۰ شب بود که صدای شلیک گلوله تمام محله را پر کرد. وقتی صبح شد، تنها چیزی که به چشم می‌آمد، جای ده‌ها گلوله روی دیوار‌های خانه بود. بنا به گفته میشل دیگر چنین اتفاقی برای خانواده پیرسون تکرار نشد؛ او دلیل این کار را نفهمید. اما سال‌ها بعد علت اصلی آن مشخص شد. گزارش‌های پلیس نشان می‌دهد که پیرسون بعد از آن اتفاق خانه‌اش را به‌شدت امنیتی کرد.

تمام اطراف خانه سیم‌کشی شد تا کوچک‌ترین حرکتی به سرعت مشخص شود. به محض این‌که فردی به فاصله چند متری این خانه می‌رسید، آژیر خطر به صدا درمی‌آمد و عجیب این‌که صدای آژیر در بیرون از خانه هرگز شنیده نمی‌شد. دیوار‌های خانه در مقابل مواد منفجره مقاوم و تمام پنجره‌ها ضدگلوله شدند. برای ورود به خانه نیز سیستمی با امنیت تعبیه شد. او همچنین در جلوی ورودی خانه چاله‌ای درست کرده بود که با فشار دادن یک دکمه از داخل، باز می‌شد. یک روز پیرسون به میشل گفت که برای رفت و آمد به خانه‌شان حتما باید یک کد امنیتی را به خاطر بسپارد؛ میشل می‌گوید لحن صدای پیرسون به قدری جدی بود که با گذشت حدود ۵۰ سال هنوز آن کد در ذهنش باقی مانده است.

با نزدیک شدن به سال‌های پایانی دهه ۸۰ میلادی، قدرت پیرسون کمتر شد. یک علتش بالا رفتن سن او بود و دلیل مهم‌تر هم این‌که حلقه پلیس‌های فاسدی که کار‌های خلاف او را پوشش می‌دادند، به‌تدریج بازنشسته یا برکنار شدند و نیرو‌های جدید بدون هیچ ملاحظه‌ای به شکایت‌هایی که علیه او بود، رسیدگی می‌کردند. نتیجه این شد که پیرسون چندی قبل، به اتهام ضرب و جرح یک تاجر به چهار سال زندان محکوم شد. پیرسون در زندان و در ۷۵ سالگی به دلیل سکته قلبی از دنیا رفت.

مهم‌ترین بخش‌های زندگی پیرسون

۱۹۳۲: پیرسون در ۱۱ سالگی و به اتهام سرقت به مدت ۱۲ ماه به خانه تادیب نوجوانان فرستاده شد.
فوریه ۱۹۴۶: پیرسون بار دیگر به ۱۸ ماه زندان محکوم شد که ۱۰ ماه از آن را گذراند. او در آن زمان و در قبال دریافت حمایت از نیرو‌های پلیس، چند نفر از مهم‌ترین خلافکار‌های ملبورن را لو داد. او از همان زمان با نیرو‌های فاسد پلیس ارتباط برقرار کرد.

جولای ۱۹۵۹: فردی به نام جورج هاکت به قتل رسید و پیرسون و محافظش به عنوان متهمان اصلی دستگیر شدند. او در زندان رسما گفت که هاکت به دلیل زیاد حرف زدن، جانش را از دست داده است. چند شاهد برای این پرونده حضور داشتند، اما تا روز محاکمه همه‌شان با دریافت چند هزار دلار از کشور خارج شدند.
آگوست ۱۹۶۱: پیرسون با عصبانیت وارد خانه مادرش شد و از او پرسید که چرا برای روز تولدش به او تبریک نگفته است؟ مادرش در حالی که یک خرگوش سفید در دستانش بود، گفت که از کار‌های او به‌شدت بیزار است. پیرسون با شنیدن این جمله به قدری عصبانی شد که سر خرگوش را با یک دست کند و جلوی مادرش انداخت.

نوامبر ۱۹۶۵: یکی از رقبای پیرسون با نام رابرت لورنس، توسط چهار مرد به رگبار بسته شد. در کمال تعجب او یک ماه بعد و بعد از خارج کردن ۴۰ گلوله از بدنش، از بیمارستان مرخص شد. لورنس بعد‌ها گفت که دلیل این اقدام از سوی پیرسون این بود که او با دادن پول به مدیران مجله OZ، نام لنی را در رتبه دوم تبهکاران استرالیا قرار داده بود.

می ۱۹۶۷: داکی اوکانر، دشمن قدیمی پیرسون در یک کلوپ شبانه به ضرب گلوله افراد ناشناس کشته شد. او ماه‌ها تلاش می‌کرد که پای پیرسون را به دادگاه بکشاند.

می ۱۹۶۸: جو بورگ، یکی از رقبای اصلی پیرسون با بمب‌گذاری در ماشینش کشته شد.
ژانویه ۱۹۷۳: کمیته‌ای جدید در اداره پلیس استرالیا شکل گرفت و اولین اقدامش کنار زدن شبکه‌های فساد داخل نیرو‌های پلیس بود. نظارت روی کار‌های پیرسون به‌شدت زیاد شد، به طوری که او ادعا کرد در طول سال ۱۹۷۳ فقط ۸۰۰۰ دلار درآمد داشته است.

دیدگاه کاربران