نقشه قتل شوهرش را با پسر مورد علاقه اش کشید، اما ناکام ماندند و چند ماه بعد دستگیر شدند. مصاحبه جامعه ۲۴ با این زن متهم را بخوانید.
جامعه ۲۴- فکر میکرد شوهرش کشته شده است و با آرامش با مرد مورد علاقه اش به کرمانشاه، بندرعباس و کیش رفت، اما بعد از چند روز بالاخره او و نیما شناسایی و دستگیر شدند. ابتدا فکر کردند نقشه قتل همسرش لو رفته است اما ماجرا چیز دیگری بود.
وقتی شوهرش را زنده در پلیس آگاهی دید، باورش نمیشد جاوید زنده مانده باشد. روی زمین نشست و اشک از چشمانش جاری شد. زن ۴۳ ساله با مرد جوانی وارد رابطه شده و با نقشه او، همسرش را برای قتل به بیابان بردند، اما در میان بهت متهمان، مرد میانسال زنده روبرویش ایستاده بود.
گفتگویی را با این متهم و همسرش انجام دادیم که در ادامه میخوانید.
*خودت را معرفی کن؟
- سمیه ۴۶ ساله هستم.
*به چه جرمی اینجا هستی؟
- رابطه نامشروع و اقدام به قتل.
*چرا وارد رابطه شدی؟
- همسرم همیشه کار میکرد و به فکر من نبود. در تنهایی هایم با نیما آشنا شدم و دلبسته او شدم، اما بعد از چند ماه فهمیدم معتاد است.
*خانوادهات میدانستند با او در ارتباطی؟
- مادر و خواهرم میدانستند جاوید را دوست ندارم و با مرد جوان در ارتباط هستم. حتی چند بار شمال رفتیم که آنها میدانستند.
*چرا نقشه قتل همسرت را کشیدی؟
- او را دوست نداشتم و تمام زندگی را در نیما میدیدم. با مرد مورد علاقه ام نقشه کشیدیم او را به قتل برسانیم و بعد با یکدیگر ازدواج کنیم.
بیشتر بخوانید: مرد همسرکش: اجنه زنم را کشتند
*فرزند داری؟
- یک دختر نوجوان دارم.
*نقشه را چگونه عملی کردید؟
- من همسرم را به بهانهای به جاده آتشگاه بردم و در بیابان خودرو را به بهانهای متوقف کردم و نیما با او درگیر شد و با چاقو گردنش را برید. او غرق خون روی زمین افتاد و من فرار کردم. تا لحظه آخر نقش بازی کردم که گویی من نیما را نمیشناسم.
*بعد چه شد؟
- به کرمانشاه و از آنجا به بندرعباس و کیش رفتیم و بعد به تهران آمدیم، اما چند روز بعد دستگیر شدیم.
* برای این سفر نیاز به پول نداشتید؟ نیما که معتاد و بیکار بود.
-من از خانواده خودم ۵۰۰ میلیون پول نزولی گرفتم و میخواستم زندگی ام را با نیما بسازم. بعد هم نقشه کشیدم که میگویم پولها را به شوهرم دادم و حال او مرده و من پولی ندارم.
*چگونه دستگیر شدید؟
- دو هفته بعد از آمدن به تهران و رفت و آمد بین کرج و تهران، ماموران به خانه من و نیما آمدند و دستگیرمان کردند.
*میدانستی چرا؟
- فکر کردم به خاطر قتل شوهرم باشد، اما وقتی فهمیدم زنده است، دنیا روی سرم آوار شد.
*چرا راه را اشتباه رفتی؟
- تنهایی و بی توجهی شوهرم، من را به این راه کشاند. نیما از اول خودش را عاشق و دلداده معرفی میکرد و بعد کم کم فهمیدم بیکار و معتاد است و خرجش را میدادم؛ چون بلد بود عاشقی کند.
*میدانی چه مجازاتی در انتظارت است؟
- باید سالها در زندان باشم و دیگر در خانواده خودم هم جایی ندارم.
*دلت به حال دخترت نسوخت؟
- من خودم را میدیدم و این اشتباه زندگی ام را سیاه کرد.