جامعه مدرن به دلیل اجتناب از تفکر عمیق در مورد سؤالات وجودی دچار ضعف معنوی و روانی شده است، اما با این سه روش برنامهریزی برای تقویت این نوع تفکر و دستیابی به درک عمیقتر پیشنهاد میشوند.
جامعه ۲۴- شاید در مقطعی با سؤال مبهم «صدای کف زدن یک دست چگونه است؟» روبهرو شده باشید. این یک معما است که توسط هاکوئین اکاکو، استاد ذن بودایی قرن هجدهم، ابداع شده است. چنین سؤالات متناقضی قرنها برای آموزش راهبان جوان مورد استفاده قرار میگرفته است، کسانی که دستور داشتند در مورد آنها مراقبه و بحث کنند. هدف از این کار، تلاش طاقتفرسا و احتمالاً خستهکننده بود، اما دلیلی داشت. نوآموزان قرار نبود پاسخهای مرتب و آماده ارائه دهند؛ آنها قرار بود از طریق کشمکش ذهنی، درک عمیقتری از خود سؤال به دست آورند و این راهی برای رسیدن به روشنگری بود. برای درک ارزش سؤالات دشوار بدون پاسخ روشن، نیازی نیست که در حال آموزش برای راهب بودایی شدن باشید. دست و پنجه نرم کردن با یک سوال شخصی مانند «چرا زندهام؟» یا «برای چه چیزی حاضرم جانم را فدا کنم؟» میتواند راهی برای بهبود سلامت عاطفی و رشد شخصی شما باشد.
ممکن است در برابر انجام این کار مقاومت کنید، زیرا معماهای اساسی زندگی ناراحتکننده هستند و جهان هر فرصتی را برای اجتناب از آنها در اختیار شما قرار میدهد. اما وقتی وارد دنیای مرموز سؤالات بیجواب میشوید، مطمئناً به عنوان یک شخص رشد خواهید کرد و به سمت بهتر شدن تغییر خواهید کرد. سوالاتی که برای ما از اهمیت بیشتری برخوردارند، معمولاً کمترین احتمال پاسخ روشن را دارند. در واقع، این تصادفی نیست که پاسخ دادن به این سؤالات نسبتاً پیش پا افتاده با وضوح آسان است. کارل یونگ، رواندرمانگر مشهور، این آزمون سهولت پاسخگویی را راهی برای درک مهمترین مسائل میدانست. او در سال ۱۹۳۱ نوشت: «بزرگترین و مهمترین مشکلات زندگی همگی اساساً غیرقابل حل هستند.»
معماهای بیجواب زندگی را «سؤالات نیمکره راست مغز» مینامند. عصبشناسانی که به جانبیسازی نیمکرههای مغز علاقهمند هستند، نشان دادهاند که وقتی افراد برای به دست آوردن بینش در مورد مشکلات از درک عمیق و شهود، استفاده میکنند، موجی از فعالیت با فرکانس بالا یا باند گاما در بخش گیجگاهی راست ظاهر میشود که با تغییر جریان خون در ژیروس فوقانی گیجگاهی قدامی راست مطابقت دارد. این مشاهده با فرضیه عصبشناس بریتانیایی، ایان مکگیلکریست، که استدلال کرده است افراد عمدتاً از سمت راست مغز هنگام تفکر در مورد سؤالات مربوط به معنای زندگی استفاده میکنند، سازگار است.
افراد عموماً در برابر کار مرتبط با این نوع بینش نیمکره راست مقاومت میکنند، زیرا مواجهه با مشکلات بزرگ و دشوار برای حل، ناراحتکننده است. همانطور که برخی تحقیقات نشان میدهد، سؤالات پیچیده زندگی بدون پاسخ روشن میتوانند بدون هیچ توضیح بیولوژیکی روشنی، حال و هوای تاریکی را برانگیزند. این امر میتواند به ویژه برای نوجوانانی که برای اولین بار در مورد سؤالات بزرگ مربوط به سرنوشت و مرگ، پوچی و بیمعنایی، گناه و محکومیت فکر میکنند، دشوار باشد.
شاید نتیجه بگیرید که برای حفظ سلامت خود، باید از چنین تفکراتی دوری کنید. اما اشتباه خواهید کرد، درست همانطور که اگر به دلیل ناراحتی بدنی ناشی از ورزش از آن اجتناب کنید، اشتباه خواهید کرد. در ابتدا، فکرکردن با مسائل مربوط به زندگی، مرگ و عشق مستلزم پذیرش محدودیتهای درک ما و گفتن «نمیدانم» است. محققان در آزمایشها نشان دادهاند که افراد به شدت از این پاسخ بیزارند، اما انجام این کار نشانه سلامت شناختی است. به نظر منطقی میرسد که استنباط کنیم یادگیری این اعتراف میتواند راه خوبی برای بهبود سلامت شناختی شما باشد. حتی پاسخ «نمیدانم» نیز میتواند منجر به درک عمیقتری با مزایای مهم شود.
بیشتر بخوانید: این ترفند ساده به شما کمک کند در یک فضای پر سر و صدا بهتر بشنوید
با در نظر گرفتن تمام شواهد، فرضیهای مطرح میشود مبنی بر اینکه ما به عنوان یک جامعه، از نظر معنوی سست و از نظر روانی نامناسب شدهایم، زیرا تمرین کافی در مورد سؤالات چالشبرانگیز وجودی نداشتهایم. ما ساعات و روزهای خود را مسحور چیزهای بیاهمیتی میگذرانیم که از طریق دستگاههای فناوری به زندگی ما تزریق میشوند و کمتر مایل به پرداختن به مسائل عمیقتر هستیم. سطوح بالای غم و ترس، حداقل تا حدی، نتیجه سبک زندگی فلسفی بیتحرک ما است. مانند فواید ورزش سخت، ناراحتی کوتاهمدت سؤالات بزرگ برای جلوگیری از بیماریهای طولانیمدت ناشی از اجتناب از این سؤالات ضروری است.
۱. تمرین ذهنی خود را برنامهریزی کنید
اگر به باشگاه میروید، احتمالاً در زمان مشخصی این کار را انجام میدهید و شامل تمرینات خاصی میشود. کارهایی نیز وجود دارد که هنگام ورزش انجام نمیدهید مانند خوردن پیتزا یا چرت زدن. میتوانید از اصول مشابه برای تناسب اندام ذهنی خود استفاده کنید. دورهای از زمان را در هر روز انتخاب کنید که بتوانید به بررسی سؤالات دشوار و واقعاً مهم اختصاص دهید. ابتدا، تمام دستگاههای هوشمند را ممنوع کنید و اجازه ندهید هیچ چیز حواستان را پرت کند؛ سپس از قبل مشخص کنید که قصد دارید چه چالشهای وجودی یا معنوی را در نظر بگیرید.
میتوانید از یک یا دو پاراگراف فلسفه یا متون مقدس برای تمرکز ذهن خود بر یک سؤال خاص، تجزیه آن و بهبود درک خود استفاده کنید. در بودیسم تبتی، این روش مراقبه تحلیلی نامیده میشود و روشهای مشابهی در سنتهای دیگر نیز وجود دارد. همانطور که ممکن است در هفتههای اولیه حضور در باشگاه متوجه شوید، این تمرین در ابتدا سخت هستند و وسوسهانگیز است که آن را رها کنید. اما با انضباط، این عادت آسانتر، سپس لذتبخش و در نهایت ضروری میشود.
۲. پیادهروی کنید
برای برخی افراد، یک پیادهروی طولانی به تنهایی، به عنوان راهی برای ایجاد فضا برای سؤالات نیمکره راست مغز است. فیلسوفان مدتهاست که از این روش دفاع کردهاند؛ ایمانوئل کانت ظاهراً آنقدر پیادهروی منظم برای کمک به تفکر عمیق خود داشت که همسایگان ساعتهای خود را با عبور او تنظیم میکردند. تحقیقات نشان داده است که پیادهروی به طور طبیعی تفکر خلاق را تحریک میکند و توانایی تمرکز بدون حواسپرتی را تسهیل میکند.
۳. بیحوصلگی را بپذیرید
یکی از اثرات فرهنگ متمرکز بر صفحه نمایش ما این است که هرگز واقعاً بیحوصله نیستیم. این ممکن است عالی به نظر برسد، اما اینطور نیست. تجربه بیحوصلگی برای استدلال انتزاعی و بینش بسیار مهم است، زیرا به تحریک شبکه حالت پیشفرض مغز کمک میکند، مجموعهای از مناطق مغزی که هنگام عدم تأثیر دنیای خارج بر توجه ذهن ما فعال میشود. عصبشناسان نشان دادهاند چنین فعالیتی برای دسترسی حیاتی است. به همین دلیل، ایجاد دورههای بیحوصلگی در زندگی واقعاً مهم است، زیرا دیگر خود به خود رخ نمیدهند. یک راه خوب برای انجام این کار، انجام کارهای روزمره و سفرهای کوتاه بدون بردن تلفن همراه است. در ابتدا، شما همچنان تمایل خود به برداشتن گوشی تلفن خود هر چند ثانیه یک بار احساس خواهید کرد. اما به سرعت، شروع به تجربه فعال شدن مجدد شبکه حالت پیشفرض خود خواهید کرد. از نظر شناختی، بیحوصلگی مولد است.