گشت ارشاد خود نیازمند ارشاد است
مرگ غمانگیز مهسا امینی، در پی بازداشت از سوی گشت ارشاد، افکار عمومی بدنه جامعه را جریحهدار کرد و موجب اندوه و فوران خشم در میان بخش بزرگی از جامعه شد. گستردگی و شدت واکنش به این واقعه دردناک به اندازهای بوده که معمولا در مصیبتها و فاجعههای جمعی شاهد آن هستیم. هشتگ #مهسا_امینی در توییتر از مرز سهمیلیون توییت گذشته و با حدود ۱۱میلیون لایک، رکورد هشتگ «اعدام نکنید» را که سال ۱۳۹۹ ترند جهانی شده بود، شکست. در این میان واکنش مقامات و نهادهای رسمی چالشهای جامعه جریحهدارشده را بیشتر کرده است و این سوال مهم بعد از 14 سال از آغاز به کار گشت ارشاد دوباره مطرح میشود که اساسا هدف و کارکرد گشت ارشاد چه بوده و آیا نهادهای فرهنگی ما توانستهاند به اهداف ترویجی درباره توجه به قانون حجاب نزدیک شوند؟
جامعه ۲۴- انجمن جامعهشناسی ایران در بیانیهای در واکنش به این رویداد تلخ نوشت: «این اتفاق، بخش بزرگی از ایرانیان را متاثر کرد، همدلی با خانواده قربانی را برانگیخت، موج انتقادات سهمگینی را به سوی گشت ارشاد روانه کرد و فوران خشم عمومی را موجب شد. امیدواریم دستور مقامات مبنیبر پیگیری موضوع و ارائه گزارش، ابعاد مختلف این اتفاق و نحوه رویدادن آن را روشن کند و پاسخی شفاف و قانعکننده به افکار عمومی ارائه شود.
این نکته را نباید از نظر دور داشت که رویههای معمول در زمان خریدن و به فراموشی سپردن ماجرا موثر نیست، چنان که امروز هم مشاهده میکنیم که اتفاقات گذشته از حافظه جمعی پاک نشده است و در هر فرصتی بازتولید میشود و پاسخ امروز مسئولان را با آن محک میزنند. تعویق موضوعات و بیاعتنایی به ارائه پاسخهای شایسته، مشکلی را حل نمیکند، بلکه تهمانده اعتماد مردم به دستگاههای رسمی را از بین میبرد.»
ارشاد یعنی تعامل و گفتوشنود کردن، نه بازداشت
اولین و مهمترین نکتهای که درباره مرگ تاسفبار مهسا امینی در سطح اجتماعی مطرحاست و باعث ایجاد سوال در ذهن اذهان عمومی شده این است که گشت ارشاد یعنی چه؟» زهرا قاسمی، جامعهشناس با طرح این سوال میگوید: «عبارت گشت ارشاد خودش دارای نوعی تناقض و سردرگمی است که نشاندهنده مکانیزم پیچیدهای است که کارش اصطلاحا فرهنگسازی بوده. ارشاد، بار گفتگو و تعامل و وقتدادن به طرف مقابل برای پذیرش، پاسخدادن و دوباره شنیدن دارد، نه اینکه مکانیزمی دستوری و تنبیهی در عمل داشته باشد و جز پذیرش، گزینه دیگری وجود نداشته باشد. آنچه عملا در گشت ارشاد رخمیدهد این است که دختران و زنان بازداشت و به فضایی برده میشوند برای دیدن آموزشهای مرتبط با رعایت حجاب؛ اینها عموما باید پوشش خود را تغییر دهند و با برخوردهای قهری و خشن مواجه میشوند.»
عملکرد انتظامی و تهدیدگر جواب نداده و نمیدهد
قاسمی معتقد است این توصیف بهترین حالت فرآیند گشت ارشاد است: «حتی اگر فیلمهایی که از کتکزدن و به زور بردن زنان و دختران منتشرشده را نادیده بگیریم، ماهیت کار همان مکانیزم رسمی بازداشت موقت به بهانه فرهنگسازی است که عملکرد انتظامی و تهدیدگر دارد.
اینها با مفهوم ارشاد هماهنگ نیست، بلکه نوعی عملکرد تنبیهی، انتظامی و تهدیدگر است که در زمره واکنشهای خشن قرار میگیرد. اگر بخواهیم از منظر جامعهشناسی نگاهی به این رویداد تلخ داشته باشیم، ۴۴ سال است که انقلاب شده و فرصت بسیار زیادی برای فرهنگسازی بوده، اما نتیجه چه بوده؟ ما سازمانهای عریض و طویل زیادی با هدف فرهنگسازی داریم که ردیف بودجههای قابل توجهی هم برای این منظور دریافت و ظاهرا کار فرهنگی میکنند، با این حال تاثیر کار فرهنگی اینها در جامعه جای بررسی دارد.»
این جامعهشناس معتقد است: «اگر بخواهیم در مورد حجاب صحبت کنیم، این مقوله در بحثهای مذهبی موضوعی اعتقادی است و مکانیزمی که برای ترویج آن به کار گرفته میشود هم باید اعتقادی و ترویجی باشد، نه تنبیهی؛ سازوکاری که به سمت تشویق و سیاستگذاری درست پیش برود. به جای اینکه به قانون «باید» تبدیل شود و «نباید» آن جرم تلقی شود. این خلاف واقعیتهای حوزه مذهب ما است.»
چرا مجازاتهای جبرانی را جایگزین مجازاتهای تنبیهی نمیکنیم
قاسمی با بیان اینکه واقعیت این است که در فضای اجتماعی سه قرن اخیر اگر به دیگر جوامع نگاه کنیم، تغییر الگوها را به وضوح میبینیم، ادامه میدهد: «بهعنوان انسان مسلمان در قرن اخیر باید الگوهای درست این کشورها را برداریم. واقعیت قرن ۲۱ این است که بسیاری از امور تنبیهی به امور جبرانی تبدیل شده. رفتارهایی که در سالهای دور جرم تلقی میشد، حالا با تغییرات جوامع بهعنوان ناهنجاری اجتماعی تلقی میشود و برای آن مجازاتهای جبرانی وجود دارد، نه تنبیهی. یکی از بزرگترین دستاوردهای تشیع این است که دارای اجتهاد است، یعنی ما مذهبی داریم که میتواند خودش را با شرایط اجتماعی هر عصر و دورهای منطبق کند.
در این بستر اجتماعی ما ناگزیر هستیم که از امور تنبیهی به سمت امور جبرانی حرکت کنیم، زیرا جهان دو قرن است که این کار را میکند. ما اگر غیر از این عمل کنیم، میشود چیزی که در حاکمیت طالبان دیده میشود و زنان اجازه حضور در محل کار و محیطهای علمی را ندارند.»
عناصر اجتماعی را طوری تغییر دهیم که منجر به تغییر رفتار شود
او با تاکید بر اینکه برای بحث حجاب لازم است به جای اجبار و زدوخورد، به سوی تعاملات فرهنگی حرکت کنیم، ادامه میدهد: «۴۴ سال بعد از انقلاب و ۱۴ سال از شروع کار گشت ارشاد میگذرد، آیا این مکانیزمهای برخوردی، قهری و تنبیهی توانسته ما را به اهداف فرهنگی خود برساند؟ باید بتوانیم بهگونهای متناسب در بستر اجتماعی از منظر جامعهشناختی این موضوع را بررسی کنیم و عناصر اجتماعی را طوری تغییر دهیم که منجر به تغییر رفتار افراد شود.»
قاسمی معتقد است: «اگر میخواهیم در جامعهای تغییر رویه دهیم، لازم است به عنصرهای اجتماعی نگاه کنیم تا ترویج فرهنگی و اشاعه فرهنگی رخ دهد. وقتی سازمانهای فرهنگی ما نتوانستهاند درست عمل کنند، باید تغییر ساختار و کارکرد دهند، به جای اینکه متوسل به فشار و زور شویم. ارشاد مفهومی است که ماهیت آن فرهنگی است که متاسفانه بهصورت نظامی و انتظامی برای اعمال آن استفاده میشود.»
نادیدهگرفتن تفاوتهای فرهنگی مردم را سردرگم میکند
این جامعهشناس معتقد است که جامعه ما، جامعهای مذهبی است، بهتر است مذهب را سیاسی نکنیم و این مقوله به خود جامعه واگذار شود. «جامعه ما از اول نمازخوان و روزهبگیر بوده و زنان ما اهل حجاب. حجاب من در تهران با زن کرد و بختاری و لر متفاوت است، باید این تفاوتها دیده و به آنها احترام گذاشته شود. همه مسلمان با نوع متفاوت پوششها؛ باید بهعنوان مسلمان نگاه وسیعی برای دیدن تنوعات ریشهدار کشور داشته باشیم. نمیتوان فرهنگها را نادیده گرفت. متاسفانه وقتی این تفاوتهای فرهنگی و اقتضائات اجتماعی در دورانهای مختلف را نادیده میگیریم، بستری فراهم میشود برای سردرگمی و یأس اجتماعی.»
گشت ارشاد به دست نهادهای فرهنگی باشد
امانقلیچ شادمهر، نماینده مردم استان گلستان درباره گشت ارشاد و تاثیر آن میگوید: «هدف گشت ارشاد امر به معروف و نهی از منکر است. ما در کشوری اسلامی زندگی میکنیم. ارزشها و قوانینی در کشور ما حاکم است که برای اکثریت مردم بسیار اهمیت دارد، یکی از آنها موضوع حجاب است.»
او توضیح داد: «نکتهای که در مورد حجاب باید مطرح شود این است که نباید حجاب را دولتی کنیم، زیرا سازمانها و ارگانهای زیادی وجود دارند که متولی بحث فرهنگی در جامعه هستند. حجاب موضوعی فرهنگی است که باید سازمانهایی مانند ستاد امر به معروف و نهی از منکر یا سازمان تبلیغات اسلامی متولی آن باشند. نکته اینجاست که نیروی انتظامی نباید به آن ورود پیدا کند، زیرا وظایف نیروی انتظامی به اندازه کافی زیاد است و اضافهکردن این کار بر دوش نیروی انتظامی باعث میشود از سایر وظایفش باز بماند یا موجب فشار مضاعف میشود.»
شادمهر با تاکید بر احادیث میگوید: «هر آنچه انسان از آن بازداشته شود، نسبت به آن حریصتر میشود. به همین دلیل برخورد قهری توسط نیروی انتظامی به جای آنکه جاذبه برای نهی از منکر داشته باشد، حالت دافعه به خودش میگیرد.»
او با اشاره به اینکه باید قانون حجاب اجرا شود، اما به قاعده و قانون تصریح میکند: «گاهی با یک رأفت اسلامی یا اهدای هدیهای میتوان افراد را به نهی از منکر و امر به معروف هدایتکرد. این امر را در بسیاری از موارد دیدهایم که برخی افراد حتی با گذشت و هدیه لباس یا شال و روسری افراد را تشویق به نهی از منکر میکنند. این کار حرکتی فرهنگی است. آنچه ضروری به نظر میرسد این است که این بحث به متولیان فرهنگی سپرده شود، نه متولی نظم و قانون کشور.»
جا ماندن از روایت اول
کارکرد رسانهای پوشش ماجرای مرگ مهسا، مثل بحرانهای پیشین با چالشهایی بحثبرانگیز مواجه بود. روایتهای رسمی با تاخیر اعلام شد و حتی ابهامات را بیشتر کرد. در این میان شبکههای اجتماعی و رسانههای خارجی بیشترین استفاده را از این باگ اطلاعرسانی برده و فیکنیوزها هر دقیقه تنشهای اجتماعی مخاطبان را بیشتر میکردند.
واکنشهای مردم و رسانههای غیررسمی در شبکههای اجتماعی به مرگ مهسا امینی بسیار گسترده بوده که البته طبیعی است. اما ترندشدن در توییتر از این جهت اهمیت مضاعف دارد که توجه افکار عمومی جهان را نیز به موضوع جلب میکند. هشتگ #مهسا_امینی در توییتر تا بامداد دوشنبه ۲۸ شهریور از مرز سهمیلیون توییت گذشت و با حدود ۱۱میلیون لایک، رکورد هشتگ «اعدام نکنید» را که سال ۱۳۹۹ ترند جهانی شده بود، شکست.
در فضای احساسی شایعات فوران میکند
«تاخیر و نقص در روایت بهویژه در نیروهای امنیتی و انتظامی پدیده جدیدی نیست.» اکبر نصراللهی، رئیس دانشکده علوم اجتماعی، ارتباطات و رسانه دانشگاه آزاد و مدرس دانشگاه معتقد است مهمترین شکاف اطلاعرسانی در ماجرای مرگ اسفبار مهسا امینی به تاخیر حدود ۴۸ ساعته واکنش فراجا به این اتفاق برمیگردد: «فراجا دو روز بعد از روز حادثه، اطلاعیهای مبنیبر عارضه قلبی و انتقال مهسا به بیمارستان منتشر کرد که ناقص و ابهام برانگیز بود. در حالی که در همان زمان در شبکههای اجتماعی درباره این موضوع غوغایی برپا بود. همان زمان که بخشهای خبری صداوسیما هیچ خبری در اینخصوص پخش نکردند، بیبیسی گزارش و مصاحبه مفصلی از این حادثه تلخ پخش کرد.»
بیشتر بخوانید: پیامکهای حجاب وجاهت قانونی ندارد
نصراللهی ادامه میدهد: «در فضای احساسی شایعات فوران میکند و شاهد فیکنیوزهای بیشماری میشویم که برای تحریک یا جریحهدارکردن احساسات مخاطب و تحتتاثیر قرار دادن افکار عمومی به کار میرود.»
این استاد دانشگاه معتقد است: «زمانی که روایت حادثه از سوی مراجع رسمی بهموقع صورتنگیرد، حتی اگر دقیق و کامل هم باشد، اثر لازم را نخواهد داشت. در عصر اطلاعات خیلی زود دیر میشود و درباره مهسا امینی دقیقا همین اتفاق افتاد و اشکالات تاخیر در اطلاعرسانی و استفادهنکردن از ظرفیت رسانههای رسمی خودش را نشان داده است.»
شیوه اطلاعرسانی درگذشت مهسا در فراجا و رسانههای رسمی به گفته نصراللهی نمونه بارز دیگری از جاماندن آنها از روایت اول و بازی ناخواسته در زمین دشمن و رسانههای غیرمسئول است. «سخنگوی فراجا تا روز جمعه هیچ واکنشی نسبت به موضوع نشان نداد.
این همان جا ماندن از روایت اول است. مرگ مهسا امینی احساسات مردم را جریحهدار کرد و رسانههای رسمی نهتنها نتوانستند با پیشبینی حساسیت مردم و مدل رفتاری رسانههای خارجی و کنشگران سیاسی مخالف، افکار عمومی را با اطلاعرسانی صادقانه، صحیح و بهموقع مدیریت، اقناع و آرام کنند، بلکه با ادامه رویکرد و راهبردهای قدیمی همان اشتباههای گذشته را تکرار کردند. در این فضا طبیعی است که دامنه انتقادات از یک موضوع به موضوعات دیگر و نهادهای بالادستی تسری پیدا کند.»
این استاد دانشگاه معتقد است: «متاسفانه در کشور ما به مفهوم بسیار مهم حکمرانی رسانهها و کنشگری فعال در مدیریت بحرانها بیتوجهی میشود و حوادثی اینچنینی کشور را آسیبپذیرتر میکند. در این فضا رسانههای رسمی و مسئول کارکردهایشان را از دست میدهند و افکار عمومی بیپناه رها میشوند. دست رسانهها باید برای روایت اول باز باشد؛ مردم کاری به محدودیتهای اعلامی و غیراعلامی رسانههای رسمی ندارند. آنها اطلاعرسانی دقیق و درست میخواهند.»
دست روی دست میگذاریم تا فضای دیجیتال کارش را بکند
«مشکل این است که ما کارمان را بلد نیستیم و در شرایط فعلی نمیتوانیم بگوییم که چرا کارکرد رسانههای رسمی در این حادثه از بین رفته.» علیاکبر قاضیزاده، استاد ارتباطات و رسانه در انتقاد از عملکرد رسانههای تصویری و مکتوب در پوشش درست حادثه مرگ مهسا امینی میگوید: «ما اگر کارکرد اصلی رسانه در مواجهه با رویدادهای جامعه را بدانیم و بلد باشیم، در این حادثه باید در اولین فرصت خبرنگار به بیمارستان کسری میرفت و با پرسنل بیمارستان ماجرا را پیگیری میکرد؛ با پزشکی که او را دیده و در آخرین لحظه چشمهایش را بسته؛ و بعد از نهاد امنیت اخلاقی ماجرا را پیگیری میکرد و به سقز میرفت و با خانوادهاش صحبت میکرد. مشکل ما این است که دست روی دست میگذاریم تا فضای دیجیتال کار انجام دهد. در این روزگار شبکههای اجتماعی همیشه باید همه چیز را بگویند و رسانههای رسمی بیایند و رقیقش کنند.»
قاضیزاده معتقد است مخاطبان ما اعتمادشان را به رسانههای رسمی از دست دادهاند، جامعه روزنامهنگاران مدعیاند که ما رکن چهارم آزادیخواهی هستیم، در حالی که واقعیت این است ما این شغل را نمیشناسیم.»