بسیاری از والدین علت افسردگی و یا اضطراب فرزندان خود را درک نمیکنند. برخی از خانوادهها قائل به وجود افسردگی در سنین کودکی و نوجوانی نیستند و آن را به رسمیت نمیشناسند.
جامعه ۲۴ ، منصوره محمدی: در این گزارش به بازخوانی اثر افسردگی بر نویسنده این مقاله که یک آسیایی مقیم آمریکا است میپردازیم. او این مقاله را با نام مستعار نوشته است که برای این اقدام خود نیز دلایلی دارد.
«دقیقا به یاد نمیآورم که از آنها به نام ویتامینهای خودم یاد کردم. به گذشته که نگاه میکنم، احساس میکنم یک روز از خواب بیدار شدهام و والدینم به من دستور دادهاند: اینها مکملهای غذایی هستند که باید در حین خروج از خانه و رفتن به مدرسه مصرف شوند. هر روز صبح یک چیز ثابت از رژیم را به خاطر میآورم: یک ویتامین C، و یک قرص اکیناس برای سیستم ایمنی بدن. یک کپسول ماهی برای تامین فسفر مغز و از وقتی که ۱۶ ساله شدم یک زولوفیت برای ناگفتههای بدن!
در آن زمان وضعیت سلامت روان من بسیار متزلزلتر از آن چیزی بودکه والدین مهاجر ویتنامی ام فکرش را میکردند. اما آنها تلاش خود را میکردند و نمیخواستند درباره افسردگی من صحبت کنند از سویی میخواستند مطمئن شوند که داروهای ضدافسردگی را مصرف میکنم و هر روز صبح این پیام تکرار میشد: ویتامینها را فراموش نکن!»
اینها قسمتهایی از صحبتهای نویسنده این مقاله در گاردین است. او در مقاله خود به این اشاره میکند که سلامت روان یکی از موضوعات مهم در خانوادههایی همانند خانواده او است.
خودکشی عامل اصلی مرگ و میر آسیاییهای ۱۵ تا ۲۴ ساله در ایالات متحده است، با این حال مطالعات نشان داده است که آسیاییها در بین سایر گروههای نژادی کمترین استفاده را از خدمات بهداشت روان در آمریکا دارند. تحقیقات نشان داده برخی از هنجارها در بسیاری از فرهنگهای آسیایی از جمله صحبت نکردن در مورد احساسات، اعتقاد به اینکه سخت کوشی و پشتکار میتواند همه انواع بحرانها را حل کند – باعث شده است تا پذیرش برخی بیماریهای روانی یا درک مزایای روان درمانی را برای برخی از آنها مشکل کند.
«شین یا» خود را به این تحقیق نزدیک میبیند چرا که همین رفتار را در والدین تایوانی خود به وضوح میدید، اما در طی این سالها، آنها به این واقعیت رسیدند که استفاده از این نوع خدمات درمانی هم لازم است. "شرم یک احساس قوی در فرهنگ آسیایی است، شاید به همین دلیل است که این مقاله را با نام مستعار مینویسم. در زبان چینی اصطلاحی به عنوان «از دست رفتن چهره» را داریم و به موقعیتی اشاره میکند که از احساس خجالت فراتر میرود. به معنی از دست دادن احترام، عزت نفس و موقعیت اجتماعی است. در واقع چیزی شبیه شرمساری است که موجودیت جامعه ما احاطه کرده است.
«ما آسیاییها دانش آموزان خوبی در مدرسه هستیم و میتوانیم به شغلهای خوبی برسیم، در کار خود سخت کوشیم و در هر موقعیتی موفق میشویم تا احساس شرمساری که در خودمان و خانواده مان میبینیم را به همراه نداشته باشیم. ما در قالب دختر، پدر، پسر، مادر، و ... به خوبی رفتار میکنیم تا ما را به عنوان یک اقلیت نمونه در یک سیستم که سلسله مراتب نژادپرستی در آن به چشم میخورد احساس شرمندگی نداشته باشیم.»
دکتر نولان زین، استاد روانشناسی و مطالعات آسیایی-آمریکایی در دانشگاه کالیفرنیا معتقد است آسیاییها با انجام دادن وظایفی که فرهنگ و جامعه به آنها نسبت داده، چهره خود را حفظ میکنند و زمانی که در نقشی شکست بخوردند احساس میکنند چهره خود را از دست داده اند.
بیشتر بخوانید: چرا ۶۰ درصد مردم ایران امیدی به آینده بهتر کشور ندارند؟
بیماری روانی در فرهنگی که ریشه در شرم دارد جایگاهی ندارد. نویسنده این مقاله در ادامه به تجربه خود اشاره مجدد میکند؛ «هنوز با نام مستعار مقاله مینویسم چرا که اکنون نوع دیگری از شرمندگی را دارم: پدر و مادرم! اول اجازه دهید از شرم در دوران نوجوانی بگویم: فکر کردن به آن دوره همیشه برای من وحشتناک بود و خلاء بزرگی را پیش چشم من میآورد. تعدادی تراپیست به من پیشنهاد کردند که جلوی فکر کردن به این خاطرات را بگیرم چرا که آسیب زا هستند. خاطراتی را به خاطر میآورم از جمله خودکشی ام که خواهرم در اتاق فریاد میزد چرا که من اقدام به خودکشی کرده بودم. خون روی بازوییم را به یاد میآورم، درگیری پیوسته با والدینم که من را درک نمیکردند را نیز.
اما بیشتر از همه شرم را به خاطر میآورم.. شرم از اینکه احساس کنم قادر به انجام هیچ کاری به جز دراز کشیدن روی کاناپه نیستم. شرم از دانستن چیزی اشتباه در حالی که فکر میکردم کامل و بی نقص است. از نظر والدینم افسردگی برای مردهای بی خانمان بود و من را در گروه افراد افسرده تصویر نمیکردند و فکر میکردند که این طبیعی است.»
آسیاییها کمتر به دنبال روان درمانی هستند
زین، استاد دانشگاه دویس معتقد است این طرز تفکر یک دلیل رایج است که چرا آسیاییها کمتر به دنبال روان درمانی هستند و نباید این را یک انگ تصور کرد چرا که هر فرهنگی موضوعات منحصر به فرد خود را دارد، اما بسیاری از آسیاییها معتقدند که افسردگی و اضطراب یک بیماری نیست. آنها فقط میگویند این زندگی است و بخشی از آسیایی-آمریکاییها میگویند پشتکار بخشی از این زندگی است.
«شین یا» در ادامه به نگرانیهای خانواده خود درباره افسردگی خودش اشاره میکند و میگوید: «مادرم میگفت هیچکس بهتر از مادر فرزند خود را نمیشناسد و به درخواستهای مدرسه گوش نمیداد و سرانجام آنها هشدار دادند که در صورتی که نسبت به درمان اقدام نکنند با خدمات اجتماعی تماس خواهند گرفت و به یاد دارم که مادرم میگفت آنها میخواهند تو را از ما بگیرند. این چیزی است که تو میخواهی؟ حالا که به گذشته نگاه میکنم متوجه ترس و نگرانی آنها از اینکه من را به یک تراپیست معرفی کنند میشوم. در نتیجه وقتی از ارتباط یک آسیایی با روان درمانگر مطرح میشود و ارتباط به خوبی بین بیمار و رواندرمانگر برقرار نمیشود، روانشناس باید سعی کند تا با دلایل فرهنگی مشترک بیمار را مجاب کند. »
به عقیده دکتر زین، وقتی فرهنگهای خاص روی موضوعات روانی به طور ویژه تمرکز نمیکنند در نتیجه زمانی که متوجه آن میشوند، مانند این است که با والدین و خانوادهها به زبانی متفاوت صحبت کنیم.
تهدید به تماس با خدمات اجتماعی گزینه مناسبی نبوده است. دکتر زین از برابر کردن خدمات مشاوره با ارزشهای آن فرهنگ صحبت میکند و تلاش کرد تا به والدین نشان دهد که افسردگی و اضطراب چقدر میتواند یک فرد را ناتوان کند و در کودکان و نوجوانان آنها را از علم و آموزش دور خواهد کرد. باید از تجربه در این زمینه استفاده کنید. بسیاری از خانوادههای آسیایی-آمریکایی برای اینکه در ایالات متحده ساکن شوند تلاش بسیاری کرده اند و حالا پس از سکونت در این کشور وقتی شخصی افسرده میشود این مساله برایشان قابل درک نیست.
«شین یا» توجه خود را مجددا به مساله ضربهای که در جوانی خورده بود گذاشته است چرا که در ماههای اخیر نفرت از آسیایی-آمریکاییها بالا گرفته و این مساله بر روی نوجوان اثرگذار خواهد بود. حالا با افزایش فشارها به این قشر این سوال پیش میآید که آیا بدون توجه به روح میتوانیم از خود مراقبت کنیم یا نه؟
حمل درد برای آسیاییها طبیعی و بخشی از فرهنگ آنهاست
مدیر برنامه انجمن بهداشت روانی جزایر آسیایی و آمریکایی اقیانوس آرام میگوید: والدین ما، والدین آنها، پدربزرگ و مادربزرگ آنها ، قتل عام، جنگ و فقر را پشت سر گذاشتند و به ندرت در مورد مبارزات خود صحبت کردند. حمل درد برای آسیاییها طبیعی و بخشی از فرهنگ ما است. ما صدمات و آسیبهای آنها را با خود حمل میکنیم بدون اینکه آنها را تحلیل و پردازش کنیم. ما آسیبهای آنها را به عنوان حق تولد به ارث میبریم و ناخودآگاه آن را به فرزندان خود منتقل میکنیم.
«شین یا» مجددا به تجربه خود از خودکشی و برخوردهای خانواده اش اشاره میکند و میگوید: «به آنچه که باید توجه کنیم این است که والدین هم نمیدانند چکار میکنند. آنها سعی میکنند بهترین کار ممکن را برای فرزند خود انجام دهند. وقتی به مادرم درباره این مقاله و جزئیاتی که از زندگی خود نوشته ام گفتم او واکنش متفاوتی نسبت به دیگر مقالات نشان داد، او گفت که احساس میکند برهنه است. فشار زیادی است که بخواهید گذشته، فرهنگ و آداب و رسوم گذشته را در یک مهاجرت دور بریزید. این مقاله را نوشتم تا نوجوانان آسیایی احساس شرم نکنند.
خانواده من برای رسیدن به اتفاق نظر در زمینه سلامت روان راه زیادی را طی کرده اند. ما همه چیز را با یکدیگر به اشتراک میگذاریم، اما تقریباً یک دهه طول کشید تا بتوانم راحت باشم و به آنها از ترسها و نگرانی هایم بگویم و آنها نیز به نوبه خود احساس کردند که به حرف من گوش میدهند. حالا پدرم با اقتدار درباره نائومی اوساکا قهرمان گرند اسلم و موضع گیری او در زمینه سلامت روان صحبت میکند و مادرم با اطمینان میگوید که یک پزشک خوب پیدا کنم. او میگوید باید مسئولانه زندگی کنید چرا که افرادی هستند که دوستشان دارید و دوستتان دارند. »
منبع: گاردین